وبلاگ - مرکز مشاوره اسپادانا

سوءِ تفاهم در مهرورزی
یکشنبه, 11 مرداد 1394 19:04 اولین نظر دهنده باشید

سوءِ تفاهم در مهرورزی

زن: (با كمي دلخوري و عصبانيّت) تو هميشه فكر ميكني كه از همه

بيشتر مي فهمي.

مرد: من کي همچين حرفي زدم؟ چرا اينجوري فكر ميكني؟

زن: چون هر چي ميگم تو قبول نداري.

مرد: كِي من هرچي تو گفتي رو رد كردم؟

زن: همين حالا.

مرد: خوب تو پرسیدی ما میتونيم فلان كارو بكنيم و من گفتم به

نظر من اين كار درست نيست.

زن: خب همين نشونه ي اينه كه تو حرفاي منو قبول نداري.

مرد: چرا تعميم مي دي؟ من با بعضي حرفاي تو ممكنه مخالف باشم،

تو هم با بعضي حرفاي من ممكنه مخالف باشي، اين موضوع اين

قدرها كه مهم نيست.

زن: خيلي هم مهمّه، تو هرچي به من ميگي من باهات موافقت

مي كنم ولي من هرچي میگم تو مخالفت مي كني.

مرد: (با خنده) يعني الان من اگه چيزي از تو بخوام تو گوش ميدي و

قبول ميكني؟

زن: بله قبول مي كنم، من هميشه قبول كردم.

مرد: (باخنده و دلجويي) عزيزم لطفاً خودت رو ناراحت نكن من با بعضي

حرفهاي تو موافقم و با بعضي مخالف، حالا هم میگم نميتونيم اين

پيشنهاد تو رو اجرا كنيم، حالا قبول ميكني؟

زن: (با بهت و خنده) عجب زبوني تو داري، اگر اين زبون رو نداشتي

چيکار ميكردي؟

مرد: (با خنده و دلجويي) حتماً با رفتارم به تو نشون مي دادم كه قبولت

دارم.

زن: قبولم داري؟

مرد: بله، ولي نه به اين معني كه هرچه بگي یا بخوای، بگم چَشم.

زن: ديدي گفتم، تو اصلاً منو قبول نداري.

مرد: (باخنده) ديدي گفتم تو فكر كردي دوست داشتنِ تو يعني اينكه

هرچه گفتي بگم چَشم، ولي اينطوري كه نمیشه.

زن: (با تظاهر به دلخوري) من همچين حرفي زدم؟ دوباره با اين زبون

چرب و نرمت میخواي....

مرد: عزيزم باور كن تو هم با بعضي حرفهاي من موافق نيستي و

من هم بايد قبول كنم.

زن: ولي من فكر مي كنم زن و شوهر بايد هميشه حرفاشون يكي باشه.

مرد: مگه مي شه؟

زن: بله و بايد هميشه نسبت به همديگه نهايت محبّت رو نشون بدن.

مرد: هميشه؟ يعني صبح تا شب؟ يعني....

زن: داري منو مسخره ميكني؟

مرد: نه به خدا! فقط دارم تعجّب مي كنم كه چرا تو اين قدر رمانتيك

و ايده آل فكر مي كني.

زن: يعني اون عشق و علاقه ي اوّليه تموم شد؟

مرد: نه! تموم نشده، فقط از حالت رمانتيك به حالت واقع بينانه تري

تبديل شده يعني عشق ما بيشتر و عميقتر شده .

گفت و شنود سالم و بحث منطقی باعث

پذیرش و همدلی میشود. توانایی گوش

کردن و تحمّل دیدگاه های طرف مقابل

از پایه های ارتباط سالم است. به جای

آموختن اصول بحث سالم، به غلط ما را

از بحث کردن بر حذر داشته اند.

لازم است اصول گفت و شنود و بحث را

بیاموزیم و با درک تفاوتها با همسر خود

بحث داشته باشیم.

                                    

  برگرفته از کتاب "کلنجارهای ما"

      "روابط زن و مرد"

ادامه مطلب
کلنجارهای زن و شوهر
شنبه, 10 مرداد 1394 11:05 اولین نظر دهنده باشید

زن و شوهرهایی که مجادله ها و مشکلات

و دشواریهای زندگی خود را پیش بینی

نموده و طبیعی بدانند به شیوه های حل

مشکل، زودتر می رسند و احساس شادی

بیشتر و آرامش بهتری در برخورد با

مشکلات نشان می دهند.

محبّت

صحنه ی اوّل

زن: بچه ها از خانواده ی من بیشتر محبّت دیدن.

مرد: خب بله، رابطه ی ما با خانواده ی تو راحتتره.

زن: نه، خانواده ی من بیشتر محبّت و توجّه می کنن.

مرد: ولی رابطه ی خانواده ی من محدودتر شده.

...........

تلفن زنگ می زند، زن گوشی را برمی دارد:

«سلام داداش » رو به مرد: «داداش جونه! »

نه داداش، نه! خواهش می کنم، هر وقت تشریف بیارید قدم به چشم،

وای نه، تلفن نمیخواد، منزل خودتونه سلام برسونید.

بچه: مامان! کی بود؟

زن: عزیزم، دایی جون بود، خیلی سراغتون رو گرفت.

گاه بدون آنکه بدانیم رعایت عدالت و

انصاف را در روابط عاطفی نمی کنیم.

صحنه ی دوّم:

مرد: هر وقت خانواده ی من می خوان بیان خونه ي ما بهانه مياري.

زن: نخیر، اونا خیلی رسمی تشریف دارن و من حوصلشون رو ندارم.

مرد: چون تو اینطور برخورد می کنی، اونا هم مجبورن که دست و

پایشون رو جمع کنن.

زن: نخیر، همین که گفتم، اونا محبّت ندارن.

تلفن زنگ می زند.

مرد گوشی را برمی داره.

"سلام مادر، خوبم، خوبن، سلام می رسونن، اونا هم خوبن، سلام

می رسونن، اجازه بده بپرسم، گوشی........ "

خانم! مادر و خواهرم می خوان بهمون يه سر بزنن،کی بیان؟

زن: واه، تو نمی دونی صد تا کار داریم؟ اونا هم همین حالا اومدنشون

گرفت، اقلا بگو هفته آینده بیان، ولی قبلش یک زنگ بزنن.

مرد: .......................... .

بچّه: مامان کی بود؟

زن: هیچکس مامان جون، وای خدا مرگم بده، اگه این مهمونا سر زده

می اومدن که پاک آبروم می رفت، پاشو بچّه جون اتاق رو جمع و جور

کن، ببین چه قدر ریخت و پاش کردی.

بچّه: مامان نگفتی کی بود؟

زن: وَه، چه قدر سؤال می کنی، گفتم هیچکس، مادر بزرگت بود.

آگاهانه یا ناخودآگاه ممکن است حقوق

خانواده ی همسرمان را پایمال کنیم.

گاهی توجیهاتی داریم که معقول می نماید

ولی باید آن را مورد بحث قرار دهیم.

                                               برگرفته از کتاب "کلنجارهای ما"

                                                           "روابط زن و مرد"

ادامه مطلب
غلبه بر استرس
پنج شنبه, 08 مرداد 1394 21:04 اولین نظر دهنده باشید


چند راه ساده برای کنترل اضطراب

امروز درباره چند روش برای کنترل اضطراب های روزمره صحبت می کنیم. خیلی وقت ها که مضطربیم، احساس میکنیم تمام زندگی ما تحت الشعاع قرار گرفته و از آنجایی که آرامش نداریم، دقت نمیکنیم تا ببینیم علت نگرانی ما چیست و همین نامشخص بودن، علایم ما را تشدید میکند، هرچند در انواع خاصی از اضطراب، دلیل واضحی برای نگرانی خود پیدا نمیکنیم، اما بسیاری از نگرانی های روزمره ما دلایلی دارد که می توان آن ها را پیدا و رفع کرد.

برای این کار می توانیم ابتدا با پاسخ به دو سوال زیر شروع کنیم :

1 – اگر، چه اتفاقی می افتاد حال من بهتر میشد ؟ یا اگر، چه کاری انجام دهم حال من بهتر می شود ؟

2 – اگر، چه اتفاقی نیفتاده بود حال من بهتر بود ؟ یا اگر، چه کاری انجام نداده بودم، حال من بهتر بود ؟

 

 فایل PDF

 





ادامه مطلب
اختلال مانیا (مانيك) سرخوشي يا شيدايي
پنج شنبه, 08 مرداد 1394 20:20 104 نظرات

 

شیدایی یا مانیا  عکس حالت افسردگی است.

مانیا یک نوع بیماری روانی است که با ایجاد اختلال در فرد باعث بروز تغییرات و دگرگونی ‌هـای ناگهانی در رفتار، حالات، انرژی و توانایی عملکرد فرد مبتلا میشود. بیمار دچار این بیماری در دوره هایی از زندگی بسیار فعال، سرزنده، شاد، دارای اعتماد به نفس زیاد و گاهی زیاده از حد كم خواب و ولخرج می شود. بیمار مانیك ممكن است احساس شادی عجیبی در خود داشته باشد و بی دلیل بخندد و بیش از حد شوخی كند. حتی گاهی این رفتار از طرف دیگران خیلی هم پسندیده به نظر می رسد و بسیاری، وی را تحسین می كنند؛ اما وقتی بیماری شدید می شود، افراد به یك بیمار روانی تبدیل می شوند، یعنی مراحل فكری و یا توانایی شان برای قضاوت درباره حقیقت همخوانی ندارند.

بیمار مانیک ممكن است شدیدا تحریك پذیر شود. كوچكترین مخالفت و مساله ای كه باب میل فرد نباشد، باعث عصبانیت و پرخاشگری وی می شود. چنین فردی فكر می كند كه همه چیز حتی افكار دیگران باید طبق خواسته وی باشند.

افراد مانیك پركارند؛ اما این فعالیت بیش از حد محدود به شغل فرد نیست و او شاید در امور مذهبی، اجتماعی، تحصیلی و غیره نیز بیش از حد فعال باشد.

بیمار مانیك زیاد حرف می زند. مهم نیست چه می گوید حتی گاهی خودش هم نمی داند چه می گوید؛ اما می گوید. آنقدر حرف می زند كه سردرد بگیرید. در 75 درصد بیماران، اختلال درك به صورت هذیان و توهم دیده می شود.

شیوع بیماری در حدود 1 درصد است. شیوع آن در زن و مرد یکسان است.

سن متوسط شروع 30 سالگی است. در مطلقه ها و مجرد ها بیشتر است. در طبقات بالای اقتصادی – اجتماعی بیشتر دیده می شود.

در مورد علت بروز آن باید گفت که عوامل ژنتیکی، روانی – اجتماعی و بیولوژیک در بروز آن دخالت دارند. اگر یکی از والدین مبتلا باشد احتمال بروز در فرزندان 25 درصد و اگر هر دونفر مبتلا باشند 50 تا 75 درصد احتمال دارد که هر یک از فرزندان دچار اختلال خلقی شوند. اختلال دوقطبی قابل درمان است و افرادی که مبتلا به این بیماری می باشند می توانند زندگی خوب و سازنده ای داشته باشند

 

 در مانیا خُلق (mood) و انرژی بیمار بسیار بالاست.

تظاهرات اصلی مانیا عبارت اند از سرخوشی (elation)، تحریک پذیری، پرکاری و عقاید خود مهم انگاری (self-important ideas).

خلق بالا به صورت شادی، خوش بینی افراطی (undue optimism) و خوشحالی سرایت کننده تظاهر می‌کند. ممکن است خُلق بیمار در طول روز تغییر کند، مثلا صبح مانیک و شب افسرده باشد، هرچند که مانند افسردگی شدید تغییرات منظمی ندارد.

مانیا به دلیل دارو (مانند فنیل پروپانول امین) یا تومورهای مغزی نیز به وجود می‌آید، ولی اغلب به عنوان قسمتی از اختلال دوقطبی (bipolar disorder) شناخته می‌شود. در این بیماری حملات دوره‌ای مانیا و افسردگی دیده می‌شود.

نشانه‌ها

بیمار لباس‌هایی با رنگ روشن می‌پوشد و با شدت یافتن بیماری ظاهرش نامرتب می شود. بیماران مانیک بیش از حد فعال اند (overactive) که منجر به خستگی جسمی می‌شود. همچنین به آسانی کارها را ناتمام رها می‌کنند و کار جدیدی را شروع می‌کنند (distractible). خواب غالبا کاهش و اشتها افزایش می‌یابد و میل جنسی بالایی وجود دارد.

بیمار حراف شده زیاد و سریع صحبت می‌کند که نشان دهنده سرعت بالای تفکر است که فشار کلام (pressure of speech) نامیده می‌شود.

با شدید شدن بیماری، پَرِش افکار (flight of idea) پدید می‌آید. بسیاری از بیماران ولخرج می‌شوند. بیماران هیجان زده و ممکن است تحریک پذیر باشند.

افکار خودبزرگ بینی (grandiose) شایع است؛ مثلا ممکن است خود را رهبر یا اندیشمندی جهت راهنمایی مسئولان کشور بداند. گاهی دچار هذیان گزند و آسیب می‌شود و فکر می‌کند دیگران به دلیل اهمیتش قصد توطئه علیه او را دارند. هذیان‌ها اغلب با گذشت زمان تغییر می‌کنند. توهم هم در موارد شدید ایجاد می‌شود که با خلق هماهنگ است و در طول زمان دچار تغییر می‌شود.

بینش (insight) همواره مختل است و بیمار دلیلی برای جلوگیری از افکار خودبزرگ بینی یا محدود کردن ولخرجی خود نمی‌بیند. او به ندرت خود را بیمار می‌داند و نیازی به درمان احساس نمی‌کند.

 

. اطلاعات به‌دست آمده در سیستم شرح‌حال:

ـ رفتار نامعقول و مهارگسیخته:

۱. ولخرجی زیاد یا قماربازی

۲. مسافرت‌های تکانشی

۳. افزایش فعالیت جنسی، بی‌بند و باری

ـ اشتغال بیش از حد با فعالیت‌ها و مسئولیت‌ها

ـ تحمل ناچیز برای ناکام همراه با تحریک‌پذیری، فوران‌های خشم و عصبانیت

 

ـ علایم نباتی:

۱. افزایش میل جنسی

۲. از دست دادن وزن، بی‌اشتهائی

۳. بی‌خوابی (به‌صورت بی‌نیازی به خواب، جلوه می‌کند).

۴. انرژی مفرط

 

۲. اطلاعات به‌دست آمده از وضعیت روانی:

ـ ظاهر عمومی و رفتار: آژیتاسیون روانی - حرکتی، لباس پوشیدن فریبنده و پرزرق و برق، آرایش بیش از حد، بی‌توجهی به ظاهر فردی یا ترکیب غریبی از لباس‌ها، مداخله‌گر، سرگرم‌کننده، تهدیدآمیز، بیش‌برانگیخته (hyperexcited).

ـ عاطفه: بی‌ثبات، شدید (ممکن است تغییر شکل‌های سریع به افسردگی داشته باشد).

ـ خلق: اوفوریک، گشاده (expansive)، تحریک‌پذیر، پرمدعا، عشوه‌آمیز

ـ گفتار: فشار گفتار، بلند، نمایشی، اغراق‌آمیز، ممکن است از هم‌گسیخته (incoherent) گردد.

ـ محتوای تفکر: اعتمادبه‌نفس بسیار بالا، بزرگ‌منشی، به شدت خودمحور (egocenteric)، هذیان و به شکل کم‌تر شایع: توهم

شیوع بیماری در حدود 1 درصد است. شیوع آن در زن و مرد یکسان است. سن متوسط شروع 30 سالگی است. در مطلقه ها و مجرد ها بیشتر است. در طبقات بالای اقتصادی – اجتماعی بیشتر دیده می شود.

(در زمینه‌های همخوان با خلق شامل ارزش و قدرت بسیار بالا، که اغلب به شکل بزرگ‌منشی و پاراتوئید است).

 

ـ فرآیند تفکر: پرش افکار (اگر شدید باشد منجر به گسیختگی می‌گردد)، افکاری که با هم مسابقه می‌دهند، واژه‌سازی (neologism)، تداعی آوائی (clang association)، حاشیه‌پردازی، تفکر مماسی (tangentiality).

ـ نظام حسی: حواس‌پرتی شدید؛ اشکال در تمرکز، اگر حواس‌پرتی شدید نباشد معمولاً حافظه سالم است؛ تفکر انتزاعی عموماً سالم است.

ـ بینش و قضاوت: اختلال شدید، اغلب انکار کامل بیماری و اختلال در تصمیم‌گیری سازمان‌یافته یا منطقی وجود دارد.

 

ملاک های DSM-IV-TR در دوره مانیا (شیدایی)

الف) در دوره مشخصی که حداقل یک هفته طول بکشد، خُلق به شکلی غیرطبیعی و مداوم بالا، گشاده، یا تحریک پذیر باشد (اگر بستري كردن بيمار ضرورت پيدا كرد، مدت اين دوره مي تواند كمتر از يك هفته هم باشد).

ب) طي دوره اي كه خُلق به هم ريخته است، حداقل سه تا (و اگر خُلق فقط تحريك پذير است، حداقل چهار تا) از علائم زير به طور مداوم و به حد چشمگيري وجود داشته باشد:

1.اعتماد به نفس بيش از حد، يا خودبزرگ بيني.

2.كاهش نياز به خواب (مثلا فقط سه ساعت خوابيده باشد، اما احساس كند سرحال است).

3.پرحرفي بيش از معمول، يا احساس فشار در صورت صحبت نكردن.

4.پَرِش افكار يا اين احساس ذهني كه افكار دارند با هم مسابقه مي دهند.

5.حواس پرتي (يعني توجه فرد فوراً به محرك هاي بيروني بي اهميت يا بي ارتباط با او جلب شود).

6.افزايش فعاليت هاي معطوف به هدف (اعم از فعاليت هاي اجتماعي، شغلي، تحصيلي، يا جنسي)، يا سرآسيمگي رواني-حركتي.

7.پرداختن بيش از حد به امور لذت بخشي كه به احتمال زياد عواقب ناراحت كننده اي دارند (مثل افتادن به دام ولخرجي هاي بي حدوحساب، بي ملاحظگي هاي جنسي، يا سرمايه گذاري هاي احمقانه).

 

علائم و نشانه های شیدایی / مانیا:

-بیقراری، افزایش انرژی ومیزان فعالیت

-خلق خیلی بالا واحساس نشاط شدید همراه با احساس خود بزرگ بینی

-تحریک پذیری مفرط

-صحبت کردن، مسابقه افکار، پریدن از موضوعی به موضوع دیگر با سرعت خیلی زیاد و عدم توانائی برای تمرکز، حواسپرتی

-کاهش نیاز به خواب

-اعتقادات غیر واقعی در مورد توانمندی ها و قدرت فرد

-قضاوت ضعیف

-ولخرجی

-رفتار متفاوت از حالت معمول که مدتی طولانی ادامه داشته است

-افزایش تمایلات جنسی

-سوء مصرف داروها، الکل و داروهای خواب آور

-رفتارهای اغواگرانه، مداخله جویانه و پرخاشگرانه

انکار مسائل بالا و مشکلات ناشی از آن

 

 

پ) علائم مذكور جزو ملاك هاي دوره مختلط نباشد.

 ت) به هم ريختگي خُلق به قدري شديد باشد كه كاركردهاي شغلي، يا فعاليت هاي معمول اجتماعي، يا روابط فرد با ديگران را به وضوح مختل كرده باشد، يا براي آنكه مانع از صدمه رساندن فرد به خودش و ديگران شود، مجبور به بستري كردنش باشند، يا خصايص روان پريشانه وجود داشته باشد.

ث) علائم مذكور از اثرات مستقيم يك ماده (مثلا يكي از موارد سوء مصرف، يك داروي طبي، يا درمان هاي ديگر) يا يك بيماري طب عمومي (مثل پركاري تيروئيد) ناشي نشده باشد.

 

نكته: دوره هاي شبه مانيكي را که به وضوح بر اثر درمان هاي جسمي ضدافسردگي (مثل دارو، درمان با تشنج الكتريكي، يا نوردرماني) به وجود آمده است، نبايد مؤيد تشخيص اختلال دوقطبي دانست.

 

انواع شیدایی

شیدایی به سه نوع خفیف، متوسط و شدید طبقه بندی می‌شود.

شیدایی خفیف (Hypomania): افزایش فعالیت بدنی و تکلم، خلق متغیر و ولخرجی وجود دارد.

درجه خفیف تا متوسط شیدایی/ مانیا هیپومانیا نامیده می شود. در دوره هیپومانیا فرد ممکن است احساس خوب همراه با افزایش توانمندی و کارائی داشته باشد.

شیدایی متوسط: فعالیت زیاد به همراه فشار کلام و تکلم سازمان نیافته (disorganised speech)، خلق یوفوریک که با دوره‌های بی قراری و افسردگی قطع می‌شود و افکار خود بزرگ بینی ممکن است هذیانی شوند.

شیدایی شدید: فعالیت شدید غیر قابل کنترل و افکار در هم ریخته و هذیان عجیب و غریب (bizarre) و توهم هم به وجود می‌آید. ندرتا بیمار بدون حرکت و گنگ می‌شود (manic stupor) در موارد شدید بیمار حالت سایکوز (روان پریشی دارد).

 

در گروهی از مردم نشانه های مانیا و افسردگی هم زمان با هم اتفاق می افتند که به این حالت وضعیت دوقطبی مختلط گفته می شود.

نشانه های حالات مختلط اغلب شامل روانپریشی/ سایکوز و افکار خودکشی، تغییرات عمده در اشتها، مشکلات خواب، سراسیمگی است.

 

بیماریزایی

ممکن است بیمار زمینه ارثی داشته باشد، بروز همزمان این مشکل در دو قلوهای تک تخمکی بین ۹۰-۳۳٪ متغیر است. مسائل محیطی مانند احساس طرد شدن نیز در بروز بیماری موثر است . به نظر می‌رسد افزایش نوروترانسمیتر سروتونین در لوب تمپورال مغز عامل مهمی در بیماری باشد. همچنین کمبود ویتامین ب-۱۲ باعث بوجود آمدن نشانه‌های بالینی شیدایی می‌شود.

 

درمان

الف - درمان دارویی : به طور کلی دو گروه دارویی یکی تثبیت کننده‌های خلق (مانند لیتیم کربنات و ریسپریدون ) و گروه دوم داروهای آنتی سایکوتیک ( مانندهالو پریدول و کلرپرومازین ) در درمان شیدایی به کار می روند . درمان این بیماری طولانی مدت است بخصوص اگر دوره‌های بیماری تکرار شونده باشد و ترکیب دارو (pharmacotherapy) با روان درمانی موثر است .ميگنا دات آي آر، زمانی که نشانه‌های شیدایی حاد تخفیف یافت، درمان طولانی مدت با تثبیت کننده‌های خلق و درمان پیشگیری کننده را به روان درمانی بیمار می افزاییم. داروهای ضد تشنج Anticonvulsants مانند اسید والپروئیک valproic و کاربامازپین همچنین برای پیشگیری استفاده می شوند . داروهای جدید مانند lamotrigine Clonazepam (Rivotril( نیز بکار می روند. وراپامیل ( بلوک کننده کانال کلسیم) در درمان مانیای خفیف بسیار مفید است .

 

ب-روان درمانی:

 رفتاردرمانی: کنترل رفتارهای تکانشی از طریق تقویت و اقتصاد ژتونی خانواده درمانی:اصلاح تعاملات معیوب درخانواده به دلیل رفتارهای تکانشی بیمار، محافظت از بیماران و سایرین (مهار فیزیکی)

ج-ECT : در صورت محدودیت در درمان دارویی، شکست در دارو درمانی، علائم حاد یا شدید که می تواند تهدیدی برای خود یا دیگران باشد.

ادامه مطلب
خوش شانسی یا بدشانسی
پنج شنبه, 08 مرداد 1394 12:09 138 نظرات

خوشبختی یافتنی نیست؛ دریافتنی است

 

تیترآنلاین - "سلامت" گفتگویی با دکتر احمد پدرام ، روان‌شناس، در خصوص روان‌شناسی خوش‌شانسی و بدشانسی انجام داده که مشروح این گفتگوی جالب برای خوانندگان تیترآنلاین ارائه شده است.

 

ریچارد وایزمن، روان‌شناس سرشناس دانشگاه هارتفوردشایر، تحقیق جالبی در سال ۱۹۹۴ میلادی درباره شانس انجام داد. او آگهی‌هایی در روزنامه‌های سراسری چاپ کرد و از افرادی که تصور می‌کردند خوش‌شانس یا بدشانس‌اند، خواست با او تماس بگیرند…

خیلی‌ها برای شرکت در این مطالعه داوطلب شدند. وایزمن طی چند سال‌ با آنها مصاحبه کرد و زندگی‌شان را تحت نظر گرفت. تحقیقات او نشان داد که کلید خوش‌شانسی یا بدشانسی آدم‌ها در افکار و رفتارشان نهفته است. خوش‌شانس‌ها فرصت‌های خوب زندگی را درک می‌کنند و قدر می‌دانند؛ در حالی که بدشانس‌ها به‌راحتی از کنار این فرصت‌ها می‌گذرند. وایزمن برای آنکه بفهمد این مساله ناشی از توانایی افراد در شناسایی فرصت‌ها است یا نه، به هر ۲ گروه روزنامه‌ای داد و از آنها خواست آن را ورق بزنند و بگویند چند عکس در آن چاپ شده است. او مخفیانه یک آگهی بزرگ را در صفحات میانی همان روزنامه به چاپ رسانده بود که: «اگر به صاحب این آگهی بگویید که آن را دیده‌اید، ۲۵۰ پوند پاداش خواهید گرفت!» با اینکه آگهی کاملا خیره‌کننده بود، بیشتر بدشانس‌ها آن را ندیدند؛ درحالی که اغلب خوش‌شانس‌ها متوجه آن شدند. مطالعه وایزمن نشان داد بدشانس‌ها عموما عصبی‌تر از خوش‌شانس‌ها هستند و این فشار عصبی، توانایی آنها را در درک فرصت‌های مناسب مختل می‌کند. در گفت‌وگویی با دکتر احمد پدرام، استاد بازنشسته روان‌شناسی دانشگاه علوم‌پزشکی اصفهان و نویسنده کتاب «خوشبختی یافتنی نیست؛ دریافتنی است»، به بررسی موضوع شانس و نگرش افراد مختلف به آن پرداخته‌ایم.

 

سلامت: آقای دکتر! بد نیست در شروع گفتگویمان بدشانسی را تعریف کنیم.

اجازه بدهید اول، معنی شانس را برایتان بگویم تا موضوع روشن شود. شانس یک کلمه لاتین است به معنی احتمال؛ اما بیشتر مردم شانس را اقبال، بخت و قضا و قدر می‌دانند.

 

سلامت: یعنی می‌توان آن را افزایش یا کاهش داد؟

بله؛ شانس را با سخت‌کوشی و پشتکار می‌توان افزایش داد. شما اگر یک تاس را به تعداد دفعات بیشتری بیندازید، احتمال اینکه عدد ۶ بیاید قطعا افزایش خواهد یافت.

 

سلامت: چرا بعضی‌ها تصور می‌کنند که همیشه بدشانسی می‌آورند و از این موضوع گلایه دارند؟

این مساله دلایل و ابعاد گوناگونی دارد. بیشتر این افراد، بیش از اینکه کار و تلاش را پیشه خود کنند، با یک باور غلط و خرافی از حکمت و قضا و قدر منتظر می‌مانند تا ببینند چه اتفاقی برایشان ‌می‌افتد.

 

سلامت: بالاخره خوش‌شانسی و بدشانسی وجود دارد یا نه؟

هم بله، هم خیر! جمله معروفی هست که می‌گوید: «انسان‌ها وقتی با افراد درستکار ارتباط داشته باشند، برای درست زیستن شانس بیشتری خواهند داشت.» یا به قول آقای ریچارد وایزمن، روان‌شناس: «شما وقتی به شخصیت افراد موفق (یا به تعبیر عامیانه، خوش‌شانس) توجه کنید، خواهید دید که این افراد با حرکات، رفتار و بینش مثبت، احتمال موفقیت خود را افزایش داده‌اند و به نتیجه مثبت رسیده‌اند.»

 

سلامت: پس می‌توانید بگویید چه کسی بدشانس است؟

بله؛ آنهایی که نگاه منفی و ناامیدانه‌ای به زندگی و محیط اطراف خود دارند؛ از تجربیات و بصیرت و خرد خود استفاده نمی‌کنند و مانند یک طفل، چشم به کمک دیگران دارند یا به بیانی ساده‌تر، آنها به دل خود رجوع نمی‌کنند.

 

سلامت: از منظر روان‌شناسی، دل و عقل با هم منافات ندارند؟

در روان‌شناسی، دل به معنای استفاده از بصیرت و تجربه است که افراد خردمند از آن بهره می‌گیرند و در نقطه مقابل هوس و آرزو است.

 

سلامت: در زندگی روزمره‌مان می‌بینیم که گاهی کسی با حداقل سرمایه‌گذاری در بانک برنده بزرگ‌ترین جایزه می‌شود! شما اسم این را خوش‌شانسی و خوش‌بختی نمی‌گذارید؟

پیدا کردن گنج یا برنده شدن در بانک خوشبختی نیست، بلکه چگونگی استفاده از آن، مهم است.

 

سلامت: تیپ شخصیتی آدم‌ها، ارتباطی با بدشانسی یا خوش‌شانسی‌شان ندارد؟

نه! ولی هر تیپ شخصیتی می‌تواند این اعتقاد و باور غلط را داشته باشد. تفاوتی نمی‌کند شما تیپ شخصیتی A داشته باشید یا تیپ شخصیتی B.

 

سلامت: و چنین افرادی را می‌توانیم بیمار قلمداد کنیم یا نه؟

نه! همان‌طور که گفتم، این افراد دچار یک خطای فکری هستند و ممکن است با ادامه دادن و وخیم‌تر شدن اوضاع و عدم موفقیت‌های مکرر آن، دچار اضطراب و افسردگی هم بشوند.

 

سلامت: تاثیر خانواده را در رشد این‌گونه شخصیت‌ها چقدر می‌دانید؟

خیلی زیاد! افکار از طریق آموزش جامعه و خانواده القا می‌شوند. اگر به کسی بگویند چقدر خوش‌شانس هستی، تلاش و حرکت او با این حرف دوچندان خواهد شد و برعکس.

 

سلامت: استفاده از کلمه بدشانسی در چه جوامعی رواج بیشتری دارد؟

در هر جامعه‌ای با هر سطح تحصیلی ممکن است بحث‌های خرافی وجود داشته باشند. درس‌خوانده بودن باعث نمی‌شود فرد، خرافی نباشد. احساس خوب و بد داشتن و اعتقاد به بدشانسی، از نوع خودشناسی شما نشات می‌گیرد و خیلی با سطح سواد ارتباطی ندارد. جوامع باید به سمتی حرکت کنند که دانش زندگی و هوش عاطفی خودشان را افزایش دهند.همان‌طور که در ابتدا گفتم اصولا خوش‌شانسی و بدشانسی معنا ندارد و این خود افراد هستند که با پندار و رفتارشان، خوشبختی را به دست می‌آورند. افراد خوش‌شانس معمولا ۴ ویژگی‌ دارند: خودباوری، مثبت‌اندیشی، رابطه سالم با دیگران و اعتقاد به اینکه سرنوشت آدم‌ها دست خودشان است.

 

سلامت: رابطه خوش‌‌بختی و ثروت را چطور می‌بینید؟

ثروت با شادکامی رابطه مستقیم ندارد. ثروت یک عامل فرعی است. چگونه استفاده کردن از آن است که می‌تواند شادکامی یا به تعبیر عامیانه، خوش‌شانسی را به همراه داشته باشد؛ و برعکس.

 

سلامت: آقای دکتر! اگر بحث روان‌شناسی را کنار بگذاریم، شما در زندگی شخصی خودتان به خوش‌شانسی و بدشانسی اعتقاد دارید؟

نه، به هیچ‌وجه! من یاد گرفته‌ام که خوشبختی یافتنی نیست؛ دریافتنی است و تنها راه خلاصی از این اعتقاد خرافی نیز خودشناسی دقیق است.

ادامه مطلب
کم رویی
پنج شنبه, 08 مرداد 1394 11:39 اولین نظر دهنده باشید

عوامل ایجادکننده و تشدیدکنند ه ی کم رویی
الف - کم رویی پدر و مادر: وقتی پدری جرئت ابراز وجود ندارد و یا
مادری از رویارویی با دیگران شرم دارد. فرزند
آن خانه در ابراز وجود مشکل خواهد داشت.
کم رویی کودک و نوجوان درخانه ای که
پدر و مادر کم رو هستند تقویت می شود.

روانشناسان تاکید دارند که کم رویی ارثی
نیست، کودک کم رو باید این مسئله را بداند،
در غیر این صورت هیچگونه سعی و کوششی
برای برطرف کردن کم رویی خود نمیکند و با
باور این تفّکر نوعی عدم تلاش یا «درماندگی
آموخته شده » را تجربه خواهد نمود.

تصوّر باطلی که ایجاد میشود این است که
چیزی که ارثی باشد غیر قابل اصلاح است،در
حالی که این باور نیز چندان درست نیست.
در حالی که اگر احساس کند که کمرویی فقط
یک عادت بد و ناراحت کننده است که از طریق
خانواده ایجاد و تقویت شده است، آن گاه به تدریج
براین عادت ناخوشایند غلبه خواهد کرد.

طبیعی است که اگر بزر گتر ها از حضور
در اجتماعات اجتناب نمایند و از صحبت کردن
و برخورد با دیگران بیم داشته باشند، کودکان
نیز همین شیوه را پیشه خواهند کرد.
لازم به یادآوری است که ممکن است که
گاه پدر و مادرهای «درون گرا » یا «کمرو »
فرزند خود را نصیحت کنند که از پیروی
کردن از آنها خودداری نموده و شیوه ی آن ها 

را دنبال نکنند و فرزندان نیز می پذیرند که با
الگو قرار دادن کسان دیگر، و تمرین و افزودن
بر مهارت های اجتماعی خود از دام «کم رویی »
رهایی یابند.

ب - تاثیر شیوه ی تربیتی پدر و مادر ها :
ما حداقل سه شیوه ی تربیتی و سه نوع
پدر و مادر داریم. شیوه های تربیتیِ «منفعلانه »
« پرخاشگرانه »، و «جرئت مندانه »
ممکن است بعضی پدر و مادرانِ منفعل،
موجب کاهش اعتماد به نفس فرزندان خود
شده و آن ها را به سمت «کم رویی » و خجالت
سوق دهند.

بعضی از پدر و مادرهایی هم که «پرخاشگر » و
«سلطه گر » میباشند نیز ممکن است به گونه ای
دیگر فرزندان خود را تحت فشار قرار دهند.
گاهی اوقات خجالت و «کم رویی » نتیجه ی توقّع
زیاد این گونه پدر و مادرها از فرزندان است.
گاهی اوقات خجالت و «کم رویی » نتیجه ی
فقدان محبّت پدر و مادرهاست.
پس می توان گفت گاهی اوقات خجالت و 

کم رویی  نتیجه ی اندیشه های اشتباه پدر و
مادر و سیستم ارزشی و سبک های ارتباطی
آن ها می باشد.

                                                 برگرفته از کتاب "اگر فرزند کمرو و خجالتی نمی خواهید"  

ادامه مطلب
روانشناسی عشق
چهارشنبه, 07 مرداد 1394 19:34 اولین نظر دهنده باشید

 

تعریف عشق از دیدگاه روانشناسی

می گویند عشق آمدنی بود نه آموختنی. می گوییم خیر، عشق هم مانند هر پدیده دیگری در زندگی می تواند و باید مورد شناسایی و ارزیابی قرار گیرد. می گویند عشق کور است. می گوئیم عشق کور نیست. ما کوریم که نمی توانیم شکل کاذب آن را از نوع واقعی تشخیص دهیم چون دانشی در این باره کسب نکرده ایم و آنقدر از عشق بی اطلاعیم که وقتی به سراغمان آمد راه حفظ و نگهداری آن را بلد نیستیم.

به هر حال عشق ورزیدن هم سبکی دارد و فنی و تکنیکی و تاکتیکی. ابعاد، انواع، عناصر و محتوی تشکیل دهنده عشق قابل بررسی و طبقه بندی است. چه بهتر که این رموز و فنون را یاد بگیریم تا دل نبندیم به آن که شایستگی دلبندی ما را ندارد و در کنار خود حفظ کنیم آن را که شایسته ترین همسفر ماست و از روی غفلت و نا آگاهی و نادانی او را از خود نرانیم. برخلاف آن که می گویند عشق گوهری زیبا نیست که وقتی مالک آن شدی به سرمنزل مقصود رسیده باشی و آن را به حال خود رها کنی. عشق بذری و نهالی است که با دو دست کاشته می شود و وقتی کاشته شد عاشق و معشوق هر دو باید در حفظ آن بکوشند تا ببالد و رشد کند وگرنه پژمرده و زرد می شود و می میرد.

وقتی از عشق می گوئیم به عشق زمینی میان زن و مرد نظر داریم که موضوع و مسئله زندگی روزمره زمینیان است و با عشق عرفانی و مثالی و داستانی کاری نداریم. عشق زمینی از چالش های مهم زندگی اکثر افراد است. اگر مبنای درستی نداشته باشد و به ازدواج بیانجامد داستان ملال آور یا فاجعه آمیزی را رقم خواهد زد. و اگر به وصل نیانجامد مایه درد و رنج است. تاسف انگیز ترین حاصل نهایی غفلت و نادانی افراد که به شکست و زوال عشق منتهی می شود، انکار و نفی این تجربه انسانی است تا آن جا که بالاخره پس از همه فراز و نشیب ها اکثر افراد به این نتیجه می رسند که عشق اصلاََ وجود ندارد یا دروغ است و این یعنی از دست دادن ایمان و اعتقاد به زندگی و نتیجه پایان واقعی قصه هستی درونی یک فرد. این یعنی نزیستن و سپری کردن بقیه عمر در زمستانی عاطفی که سرانجام با ظلمات مرگ پایان می یابد.

به هر حال در این میانه روان شناسی هم حرفی دارد و داستانی که اگر آن را بخوانیم و بدانیم و تمرین و تجربه کنیم بهتر عاشق می شویم، شایسته تر زندگی می کنیم، با تدبیر بیشتر عشق خود را حفظ می کنیم و درصورت نیاز پخته تر و بالغانه تر پایان آن را می پذیریم و به راه خود ادامه می دهیم.

عشق رمانتیک که این همه درباره آن فیلم ، داستان و ترانه ساخته شده و می شود و از نظر بعضی ها شرط لازم برای ازدواج است، به معنای امروزی آن از سابقه ای طولانی در تاریخ بشر برخوردار نیست. از قرن هفدهم و هجدهم است که کم کم سروکله این عشق در زندگی انسان ها پیدا می شود و اهمیت می یابد. حتی امروزه هم این فرض که عشق باید حتماَ در پیوند با ازدواج باشد استثناء است نه قاعده. معهذا عشق رمانتیک رویدادی است که به هرحال در زندگی بسیاری از آدم ها تجربه می شود حتی اگر به ازدواج منجر نگردد. عشق همیشه یک راز بوده، هست و خواهد بود. معهذا انسان کوشیده است تا در قلمروهای گوناگون شعر، هنر، ادبیات و علوم به شناخت و تجزیه و تحلیل آن نائل شود. روان شناسی عشق هم عرصه ای است که می تواند مورد توجه قرار گیرد و یافته های آن در زندگی روزمره ما کاربرد داشته باشد.

عشق یک حالت عاطفی شدید شامل جذبه و کشش، شوق جنسی و توجه عمیق نسبت به دیگری است. عشق به هرحال دارای یک مبنای مادی یا فیزیولوژیک و زیست شناختی است. غرایز جنسی رفتارهای جفت جویانه را شکل می دهند و عشق حاصل نهایی این رفتارهاست. بی دلیل نیست که عشق به معنای مورد نظر، پس از بلوغ جنسی رخ می نماید. اما از آن جا که هر امر معنوی دارای یک پایه مادی و طبیعی است و هر امر مادی نیز حاصل تکامل و بسط معنوی است، عشق بر مبنایی طبیعی آغاز می شود اما می تواند به درجه ای از کمال برسد که با هر تجربه معنوی انسانی دیگر قابل مقایسه باشد.

بروز و ظهور عشق نیازمند شرایط و زمینه ای خاص است. هر فردی در هر زمانی نمی تواند عاشق کسی دیگر شود. برای وجود عشق سه شرط عمده ذکر شده است. یکی ظهور برانگیختگی احساسی و عاطفی که دارای مبنای فیزیولوژیک در انسان است و هر قدر بیشتر باشد شور و هیجان عاشقانه بیشتری تجربه خواهد شد. دوم وجود فردی است که در فرهنگ زمینه ای عاشق سوژه یا موضوع مناسبی برای احساسات عاشقانه در نظر گرفته شود. عشق بدون معشوق بی معنی است. اما تصویر و تعریف معشوق در فرهنگ های مختلف و نزد افراد گوناگون تفاوت دارد. شرط سوم بروز عشق وجود مفهوم عشق رمانتیک به معنای امروزی آن در زمینه فرهنگی انسان است که پیشتر گفتیم کلاً از تاریخی طولانی برخوردار نیست.

علاوه بر شرایط فوق چیزی که عاشق را به سوی معشوق می کشاند جذابیت اوست که منعکس کننده میزان دوست داشتن یا سرمایه گذاری عاطفی عاشق بر عشق و معشوق است. جذابیت نیز براساس عوامل شناخته شده ای وارد میدان می شود. یکی از این عوامل همجواری یا نزدیکی و مجاورت فیزیکی است. بدون این همجواری عشقی شکل نخواهد گرفت. عامل دومی که جذابیت را افزایش می دهد معامله به مثل است. ما کسانی را دوست داریم که ما را دوست دارند. بیهوده نیست که می گویند عشق، عشق می آورد. و بالاخره سومین عامل موثر در جذابیت وجه فیزیکی آن یعنی جذابیت جسمانی یا زیبایی است که همیشه در طول تاریخ بشر مورد ستایش قرار گرفته اما معیارهای آن در فرهنگ ها و جوامع گوناگون تفاوت داشته است. به طور معمول مردها بیشتر تحت تاثیر جذابیت فیزیکی و جسمانی زن ها قرار می گیرند و حال آن که برای زنان موقعیت اجتماعی بالاتر مردان بر جذابیت آن ها می افزاید.

عشق نیز مانند بسیاری دیگر از روابط انسانی دارای محتوایی مشخص است که از سه جزء نزدیکی یا صمیمیت، شور یا تمنا و احساس تعهد تشکیل می شود. صمیمیت در برگیرنده گرمای رابطه و درک و دوستی متقابل است. شور یا تمنا منعکس کننده تمایل شدید احساسی و برانگیختگی جسمانی و فیزیکی نسبت به معشوق است. احساس تعهد نشان دهنده میزان تعهد نسبت به رابطه فیمابین و کوشش برای حفظ و تداوم آن است.هریک از اجزاء فوق از لحاظ تعداد تنوع می یابند و ترکیب آن ها انواع گوناگون عشق را به وجود می آورد که عبارتند از رابطه بدون عشق، علاقه، شیفتگی، عشق تهی، عشق رمانتیک، عشق رفیقانه، عشق ابلهانه و عشق کامل که هر یک دارای تعریف خاص خود است.

در میان انواع فوق عشق رمانتیک و عشق رفیقانه اهمیت بیشتری دارند. عشق رمانتیک همان عشق سرشار از سوز و گداز است که در آن تاکید بر وجه احساسی است. این عشق معمولاَ سرآغاز روابط عاشقانه است اما دیر یا زود فروکش می کند. در این جاست که اگر عوامل سازنده عشق رفیقانه وجود داشته باشند عشق رمانتیک می تواند تبدیل به عشق رفیقانه شود و تداوم رابطه عاشقانه را تضمین کند. در غیر اینصورت یا رابطه به پایان می رسد یا درصورت ادامه هم از کیفیت ارضاء کننده و شادی بخشی برخوردار نخواهد شد. جالب است که پژوهشگران در هنگام بروز عشق رمانتیک از میزان بالای ماده ای شیمیایی به نام فنیل اتیل آمین در انسان گزارش داده اند. البته نباید تصور کرد که عشق رمانتیک تنها از احساسات ساخته شده است و تفکر نقشی در آن ندارد. در حقیقت عنصر برانگیختگی در عشق رمانتیک همراه با عناصر شناختی مشخصه آن، عشق شورانگیز را سرشار از اجزاء متشکله ای چون احساس، تحسین، ایده آل سازی و گاه وسواس عاشقانه می کند. همین مجموعه حالت های پیچیده و هیجان برانگیز است که فرد را به سوی ازدواج می راند .

اما عشق رفیقانه که ثبات و تداوم رابطه عاشقانه را تضمین می کند بیشتر متکی بر ترکیبی از صمیمیت و احساس تعهد است و در آن شور و هیجان عاشقانه کمرنگ تر است یا فروکش کرده. خوشبختانه همیشه این امکان وجود دارد که یک رابطه عاشقانه با عشق رمانتیک آغاز شود و این عشق با گذشت زمان تبدیل به عشق رفیقانه شود و بلوغ و تکامل یابد.

موضوع مهم دیگر سبک های عاشقی است. تنوع موجود میان افراد بشر باعث می شود که هر فردی سبک عاشقی خاص خود را داشته باشد. به عبارتی دیگر افراد از الگوهای شناخته شده رفتاری در روابط عاشقانه خود پیروی می کنند. شش الگوی مشخص رفتاری یا شش سبک عاشقی توسط روان شناسان شناسایی شده است که اکثر روابط عاشقانه از یکی از آن ها یا ترکیبی از دو یا چند سبک دیگر تشکیل می شوند. نکته حایز اهمیت این است که میان سبک های عاشقی افراد باید توافق و هماهنگی و تا حدی تشابه وجود داشته باشد تا رابطه بتواند از محتوی و تداوم لازم بهره مند شود. در یکی از این سبک ها یعنی سبک اروس عشق به مبنای جذابیت فیزیکی و به طور خلق السائه رخ می دهد. حال آن که در سبک دیگری به نام استورج عاشق ترجیح می دهد که احساس تعلق و وابستگی خود را به آرامی پرورش و افزایش دهد. پژوهش ها نشان می دهد که مردان و زنان از سبک های عاشقی متفاوتی استفاده می کنند.

همانطور که سبک های عاشقی گوناگون وجود دارد، الگوهای مختلف تعلق و دلبستگی که ریشه در کودکی دارند در شکل گیری محتوی عشق و تعیین کیفیت آن نقش بازی می کنند. ما درس عشق را از والدین خود می آموزیم و بعدها این درس را به شرکای عشقی خود پس می دهیم. چهار الگوی دلبستگی یا تعلق توسط روان شناسان مورد شناسایی قرار گرفته است. این الگوها عبارتند از الگوهای ایمن، دل مشغول، بیمناک و طرد کننده. این الگوها نشان دهنده آنند که وقتی فردی وارد یک رابطه عاشقانه می شود تعامل او با شریک عشقی اش چه ویژگی هایی پیدا می کند و چه اندازه این ویژگی ها منعکس کننده وجود آرامش، آسودگی و شادی در رابطه هستند یا برعکس تشویش، اضطراب و استرس را وارد رابطه می کنند. افراد ایمن که از رابطه ای توام با احساس ایمنی و اطمینان خاطر با مادر یا جانشین او در دوران کودکی برخوردار بوده اند به راحتی وارد رابطه می شوند و در آن احساس امنیت می کنند. خوش بین و معاشرتی هستند و در ارتباط با نزدیکی و جهت متقابل مشکلی ندارند. گروه دل مشغول دائم در تشویش و اضطراب به سر می برند و ناراحت اند و پیوسته نگران قطع رابطه هستند و به شدت وابسته و محتاج دیگران می شوند. افرادی که در گروه بیمناک قرار دارند دستخوش نگرانی از بابت ترک شدن و طرد شدن توسط دیگران و بی اعتماد به آنان هستند. و بالاخره گروه طرد کننده اصولاَ علاقه ای به نزدیکی و صمیمیت ندارند و نسبت به دیگران بی تفاوت اند و از بروز هرگونه وابستگی حتی نوع سازنده آن هم گریزان هستند. این الگوهای تعاملی در ارتباط با نظری که فرد نسبت به خود و دیگران دارد و میزان آسودگی یا تشویشی که در نزدیکی با دیگران حس می کند شکل می گیرند. این الگوها در روابط گوناگون به چشم می خورند و گاه ممکن است یک نفر در رابطه ای ایمن و در رابطه ای دیگر بیمناک باشد.

عشق و سن موضوع قابل توجه دیگری است که باید به آن پرداخت. معمولاً عشق و جوانی همراهان همیشگی یک دیگر به حساب می آیند. اما پژوهش ها نشان می دهند که در بسیاری از موارد افراد مسن نسبت به زوج های جوان دیدگاه رمانتیک تری نسبت به عشق دارند. از سوی دیگر تفاوت های جنسی در عشق به صورت تفاوت عاشقی زنان، مردان رخ می نماید که البته نباید در مورد این تفاوت ها مبالغه کرد. اصولاً زنان و مردان برخلاف برخی تصورات شایع متعلق به دو سیاره متفاوت نیستند و شباهت های میان آنان بیشتر از تفاوت هاست. بسیاری از این اختلاف ها بیش از آن که ناشی از تفاوت جنسی باشد مربوط به نقش های جنسی است که توسط جوامع و فرهنگ ها تعریف می شود. طبیعی است وقتی که زنان در جامعه منزلت اجتماعی پایین تری دارند و راه های زیادی برای ارتقاء این منزلت وجود ندارد یکی از شیوه هایی که پیش روی آن ها قرار می گیرد توجه و علاقه به محبوبی است که از طریق عشق یا ازدواج با او بتوانند به منزلت اجتماعی بالاتری راه یابند. به عبارت دیگر زن ها آگاهانه تر دست به انتخاب می زنند ولی مردها چون محدودیت های اجتماعی زیادی ندارند احتیاط کمتری نشان می دهند و ممکن است تنها به خاطر زیبایی جمال یک زن عاشق او شوند و با او ازدواج کنند.

و بالاخره فراز و نشیب عشق و مرگ آن اخرین موضوعی است که به آن می پردازیم. نمی توان امید داشت که عشق برای مدتی طولانی در بالاترین سطح احساسی خود باقی بماند. سرانجام تصویر شوالیه سوار بر اسب سفید یا پری افسونگری که عاشق آن شده ایم رنگ می بازد و حضور واقعیت و مقتضیات زندگی روزمره وجود حقیقی انسان ها را نمایان می سازد. بالاخره هر پدیده ای تولدی دارد و تکاملی و مرگی و عشق هم از این قاعده مستثنی نیست.

هر رابطه ای از پنج مرحله کشش و جاذبه اولیه، ساختن رابطه، تداوم رابطه، زوال و خاتمه تبعیت می کند. همان عواملی که دوام عشق را تضمین می کنند اگر مفقود باشند عشق رو به زوال می رود. مثلاً نابرابری در رابطه همان نقش مخربی را دارد که وجود بی عدالتی در جامعه بازی می کند. طبیعی است رابطه ای که در آن بی منطقی، احساسات منفی، رفتارهای مخرب و الگوهای غیر انطباقی بر منطق، احساسات مثبت، رفتارهای سازنده و الگوهای انطباقی تفوق یابند سرانجامی جز زوال و مرگ نخواهد داشت. اگر هم چنین رابطه ای مثلاً در قالب یک ازدواج به ظاهر تداوم یابد مانند بنایی پوشالی است که یا از محتوایی برخوردار نیست و یا به مجرد وزیدن بادی ناچیز فرو خواهد ریخت.شاید بتوان واقعیت را در عرصه های دیگر زندگی پنهان کرد و حتی گاه به خود فریبی روی آورد.ولی در مورد عشق که شاهد هستی است و در نزدیک ترین و صمیمانه ترین روابط میان انسان ها یعنی رابطه ی زن و مرد تجلّی می یابد نمی توان واقعیت آغاز و پایان و تولد ومرگ آن را پنهان کرد.

 

 

 

ادامه مطلب
تو را دوست دارم
سه شنبه, 06 مرداد 1394 12:03 31 نظرات

تو را دوست دارم چون ذره های شادکامی

چون نیاز انسان به شرم و جست و جو

به فاصله ی نبض کودکی، تا مرز معصوم جوانی ام

چون کوبه های بی وقفه

در خلوت های من خویش

چون پولک های درخشان خوش بختی ام

بر دامن ستاره

با تپش قلب ترانه

تو را دوست دارم

چون بستان های رسته و غنچه های به بار نیامده

چون انتظار در صف کوچه باغ بهار

در راه شیری صبح

چون رقص ستارگان

با دف ماه

با پیشانی بلند کهکشان

                                                                            از کتاب "خوشبختی یافتنی نیست ... دریافتنی ست" دکتر احمد پدرام

ادامه مطلب