وبلاگ - مرکز مشاوره اسپادانا

اول مهر
جمعه, 02 مهر 1395 10:36 144 نظرات

 

درست 60 ساله ام که از یک روزنامه زنگ می زنند که اقای دکتر خاطره ای از روز اول مدرسه تان برای ما بفرستید و یک عکس. روز تولد من است و بچه ها و عروس های نازنین و داماد مهربانم مرا سورپرایز کرده اند، چه تلاقی جالبی. روز بعد آن یادداشت را برای آن روزنامه ارجمند می فرستم. همان روز از عضوی از خانواده ی یک دوست دیرینه، ناباورانه گزندی تلخ می بینم که خانواده اش معتقد بودند مشکلات مدرسه و نبود پدر موجب این بی چشم و رویی او شده است، انگشت تعجب به دهانم، ولی به هر حال مشکل حل می شود و عازم سفر می شوم. در سفر از من عکس کودکی هایم را می خواهند که به سختی عکسی می فرستم. این عکس چه ها را که در من بیدار نمی کند، خوب و بد. خاطره ها چنگ به جانم می اندازند و رهایم نمی کنند. از 44 سال قبل تا کنون. در خرم آباد اولین روز مدرسه کتک خورده و تهدید و تحقیر شده ام در عجب شیر و اهواز و نفت سفید و باز عجب شیر و بعد بناب و بالاخره در خرم آباد دبستانم تمام شد و همه دوران دبیرستان را به جز سه ماه که به دبیرستان نظام تهران رفتم و برگشتم و مردود شدم در خرم آباد تحصیل کردم. امروز که اول مهر است و من خارج از ایران مشغول استراحت و تفریحم، به یاد می آورم که مدیر و ناظمی که به اذعان بسیاری از دانش آموزان و پدر و مادرهای آن زمان آن ها را "شمر" نامیده ام در کلاس اول و دوم دبستان چقدر مرا کتک زدند و به خاطر فامیل سابقم که"لک" بود "لک لک" صدایم زدند. بعضی آموزگاران بزرگوار مرا باهوش و شیطان خواندند و تشویق به خواندن و نوشتن کردند و در نوجوانی بعضی از دبیران و حتی مدیر دبیرستانم با وجود آگاهی از فعالیت های ادبی جدی و چاپ شعر و قصه در مجلات کودکانه و نوجوانان و حتی روشنفکرانه آن زمان به راحتی مرا تنبیه بدنی و تحقیر می کردند. بعضی دبیران نیز که عمرشان دراز باد مثل آقایان جباری و شفایی و خلج مرا به نوشتن و خواندن بیشتر و تحمل مشکلات و رفتار ایذایی مدیر ترغیب می کردند. 12 ساله بودم که شیوه خواندنم را شبیه گویندگان رادیو دانستند و 15 ساله بودم که در مجله ها و روزنامه های آن زمان به تدریج شعرهای ناپخته ام چاپ می شد. امروز بیش از 25 جلد کتاب نوشته ام و 16 سال است که کارشناس برنامه زنده "خانواده" اصفهان هستم.

امروز اول مهر است، بیست و پنج سال هم پدر سه دانش آموز بوده ام که کمابیش مرا درگیر مسائل سی سال اخیر آموزش و پرورش کرده اند و امروز می توانم با سابقه ای پنجاه ساله از بودن در پشت درِ کلاس های مدرسه و توبیخ شدن، هم به عنوان دانش آموز و هم پدرِ سه دانش آموز بگویم مدارس ما و شیوه رفتار با بحث آموزش و پرورش فرزندان ما نیاز به تغییراتی بنیادی دارد .

اغلب مدارس ما از خشونت فیزکی نسبت به دانش آموزان که زمان کودکی نسل ما بود، کمابیش رسته اند اما امروز آزار دیگری به اسم پیشرفت تحصیلی غالب شده که فرزند و پدر و مادر را با هم تحقیر و تخریب و تنبیه می کند و این آزار اسمش" سوء رفتار آموزشی" یا "کودک آزاری آموزشی" و رقابت های پیچیده و ضد علمی آموزشی است که هزاران گزند روانی و مشکلات جسمی و روانی و اجتماعی و معنوی برای فرزندان این مرز و بوم به ارمغان آورده و سود بسیاری را به جیب سوداگران علم سرازیر نموده است.

چرخه معیوب "مدرسه از ما می خواهد،پدر و مادرها از ما میخواهند" بیماری امروز سیستم آموزشی ماست که معلمان کم حقوق ما را نیز در این چرخه گرفتار کرده و خواسته و ناخواسته به اجاره دادن عمر و دانش و بینش خود در ساعات غیر درسی پرداخته و بعضی حتی صندلی های خانه خود را به دانش آموزان و پدر و مادر آنها اجاره داده اند تا فرزندان ما در خانه دبیران و تحت کنترل آنها درس بخوانند و لحظه ای غفلت نکنند و حال آنکه ما همگی در غفلتیم و فرزندان ما مرعوب این سیستم بیمار شده اند. هزینه های مستقیم و غیر مستقیم کلاس ها و کتاب های کمک درسی از آنها دانشجویان و فارغ التحصیلانی بی بضاعت عملی  و بی کفایت می سازد که مهندسش جرات به دست گرفتن ابزار کار خود را ندارد و دکترش فلسفه ای برای زندگی نمی شناسد.

اول مهر است چه خوب است مهربانانه از خود بپرسیم از خود و فرزندانمان برای تحصیلش چه می خواهیم.

از خود بپرسیم فردای این فرزند و این جامعه و این عزیز به دست چه کسانی باید سپرده شود.

از خود بخواهیم که از فرزندانمان چیزهایی بخواهیم که راهگشای زندگیشان باشد.

باور کنیم که علم تنها برای یک زندگی کفایت آمیز و سالم کافی نیست .

بپذیریم که فرزندان ما زیر بار کتب کمک درسی و کلاس های اضافی باری اضافی به دوش می کشند که آن ها را از درس شاد زیستن، سلامت روانی و ارتباط اجتماعی ماهرانه و عشق ورزی دور کرده و بی کفایتی و خودخواهی و دوری از خودآگاهی و خدا آگاهی را به ارمغان می آورد و به کسانی تبدیل می کند که به جز اصرار به تاوان خواهی از عمر و جوانی از دست رفته و میل به جبران مادی ایام از دست داده در مدرسه و دانشگاه هدفی ندارند و آنچه می خواهند گاه کج راهه های دیگر را سر راهشان قرار می دهد که کم کاری و زیاده خواهی تا درآمدهای نامشروع و غیر اخلاقی تا رشوه خواهی و درتنگنا گذاشتنِ بیمار خود یا مشتری خود یا ارباب رجوع خود یا موکل خود و یا دانشجو یا دانش آموز خود و یا حتی همسایه ای است که از او درخواستی انسانی و محبت آمیز دارد ولی او بر این باور است که حتی محبت را باید فروخت و البته حتما نه ولی احتمالا با همسرش هم در عشق ورزی دچار خطا شده و به خرید و فروش محبت می پردازد. این پسر یا دختر ما که فردا عازم مدرسه است راهی جز این مسیر ندارد و کاش این را من و شمای پدر و مادر می دانستیم و با تبریک آغاز بهار دانش و معرفت به آموزگاران بزرگوار و دانش آموزان عزیز این مهم را به چالش می کشیدیم .

در این زمینه درد بسیار است و درمان دور از دسترس و نیاز به برنامه های کارشناسانه کوتاه مدت و دراز مدت دارد و کارشناسیِ دلسوزانی که نه برای جاه و مال که برای درمان این مآل سخت دل مشغولی دارند را می طلبد و به هرحال به قول بهار  :

روح پدرم شاد که استاد مرا گفت                                                      فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ

ادامه مطلب
دورهمی پیرمردها
یکشنبه, 14 شهریور 1395 06:59 اولین نظر دهنده باشید

 

صبحگاه شنبه است. برخلاف سکوت و آرامش صبحگاهی که در ضلع های مختلف پارک رجایی حاکم است، ضلع شرقی غلغله است. آلاچیق بزرگ و سبز رنگی که در میانه درختان سرو و کاج تنومند و چروکیده قرار دارد پر از پیرمردانی است که دوچرخه های قدیمی و زهوار دررفته با آن خورجین های نخ نما و رنگ و رو رفته شان را گوشه ای از پارک، کنار همان درخت های سر به فلک کشیده که پیچک های جوان و با طراوات به دورشان خزیده اند، رها کرده اند و فارغ از هیاهوی شهری دورهم بر روی صندلی های چوبی حلقه زده اند. همان پیرمردهایی که از همین شش صبح تا به الان، یکی یکی مسیرشان را از شمالی ترین، جنوبی ترین، شرقی ترین و غربی ترین جای اصفهان پیدا کرده اند تا قدم زنان یا رکاب زنان به پارک رجایی رسیده اند.

از کاوه، از سعادت آباد، شهیدان تا همین نزدیکی ها، تختی، اردیبهشت. پیرمردهایی که هر روز صبح، بدون هیچ قرار قبلی، یکی یکی دور هم جمع می شوند، آواز می خوانند و کف می زنند، آنچنان که صدای بلند و زیبای کف زدن ها و آواز خواندن های دسته جمعی شان، لا به لای درختان می پیچد و از کنار هر درختچه، نگاه شاد و امیدوارشان مثل مُهر بر روی صورت رهگذران می چسبد. نگاه های امیدوار، چهره های بشاش و لب های خندان، شناسنامه شان است. هفت سال و نیم یا شاید هم بیشتر است که اینجا، آلاچیق سبز رنگ میانه ضلع شرقی پارک رجایی، پاتوقی برای اینها، همان پیرمردها شده است، برای صالحی، رضایی، معمار و حاج تقی و همه رهگذرانی که اتفاقی در آن موقع صبح گذرشان به ضلع شرقی رجایی می افتد و سلامی می گویند و به جمع شان ملحق می شوند و یا روی یکی از صندلی های پارک به تماشای آنها می نشینند و یا شاید هم لبخندی می زنند و با سرعت از آنجا دور می شوند.

جمع صبحگاهی پیرمردها

"حدود 10 سالی می شود که صبح های زود، اینجا دورهم جمع می شویم و تا نزدیک 30 / 8 ، 9 می مانیم. یکی از ما آواز می خواند و بقیه کف می زنند و او را همراهی می کنند. خود من نزدیک سبزه میدان زندگی می کنم و هر روز صبح دوچرخه سواری می کنم تا سر ساعت هفت از ورودی پارک، داخل شوم. چند سال پیش، خیلی اتفاقی این آلاچیق پاتوقمان شد. اوایل هیچ کداممان همدیگر را نمی شناختیم، اما حالا تک تک مان با هم رفیق و دوست شده ایم." صالحی این جمله را می گوید، پیرمردی لاغراندام و قد بلند که در آستانه 75 سالگی قرار دارد و حالا گرد سفید پیری بر دانه دانه موهایش نشسته است. دو دختر دارد و دو پسر. خوش مشرب است و خنده رو، آنچنان که مدام شوخی می کند و سر به سر بقیه دوستانش می گذارد. می خندد و می گوید: "شناسنامه ام عوض شده و اشتباهی است. من فقط 41 سال دارم و نه بیشتر. کارم این است که هر روز صبح، اینجا بیایم و این جماعت را شاد کنم." رضایی به درخت تکیه می دهد و با صدای بلند شروع به آواز خواندن می کند و پیرمردها هم با او همصدا می شوند: "بهار آمد بهار من نیامد، گل آمد گلعذار من نیامد."

شادی در سالمندان

معمار یکی دیگر از آنها، همان پیرمردهاست. بناست و به 67ساله ها، می ماند. معمار هم دو، سه سالی می شود که هر روز صبح، قبل از اینکه کارش را شروع کند، چند دقیقه ای دور پارک قدم می زند و بعد از نرمش صبحگاهی روانه آلاچیق سبز رنگ می شود تا از غافله دورهمی های صبحگاهی جا نماند: اینجا خیلی خوب است. هر صبح که توی این آلاچیق جمع می شویم و آواز می خوانیم، حداقل برای یکی، دو ساعتی شاد هستیم و همه غم وغصه هایمان را فراموش می کنیم. نگاه نکن الان همه اینها دارند کف می زنند و می خندند، هر کدام از این آدم هایی که اینجا هستند هزار و یک غم و غصه توی دلشان است، اما به روی خودشان نمی آورند. هرچه به تعداد پیرمردها اضافه تر می شود، شور و نشاط آنها بیشتر اوج می گیرد و صدای خنده ها و کف زدن هایشان محوطه پارک را پر می کند. وجود این همه امید و نشاط در پیرمردهای شهر در این سن و سال که هیچ کدامشان از فردای خود خبر ندارند شبیه به معجزه می ماند؛ این را رهگذرانی که از میانه پارک هم می گذرند، باور دارند: «برای رسیدن به محل کارم، هر روز از اینجا عبور می کنم. واقعا دیدن آدم هایی که در این سن و سال اینقدر پر امید و شاد هستند برایم خیلی لذت بخش است. به خاطر همین هم همیشه، وقتی به آنها می رسم، ریتم قدم هایم را آرام می کنم تا صدای آواز خواندنشان را بشنوم و انرژی بگیرم. » امید؛ این کلمه چهار حرفی وجه مشترک همه این پیرمردهاست؛ همان چیزی که حلقه مفقوده جوانان امروزی است و اما توانسته، آنها، همان پیرمردها را تا کنون سر پا نگه دارد و به قول احمد پدرام که روانشناس است، موجب شده تا آنها هوشمندانه شادی کنند و یا حتی دیگران را هم به داشتن زندگی پر نشاط دعوت کنند. پدرام می گوید: «نوع نگاه آدم ها به زندگی در سال های کهنسالی و پیری بسته به دیدگاه آنها به گذشته دارد، آنچنان که ا گر کهنسالان گمان کنند که حالا و در شرایطی که در این سن و سال قرار گرفته اند توانسته اند به خواسته ها و آرزوهای دوران جوانی شان برسند و تلاش هایشان به ثمر نشسته، احساس عروج و رضایتمندی برای آنها به وجود خواهد آمد. این در حالی است که بیشتر آدم هایی که از گذشته خود احساس رضایت نمی کنند وقتی پا به سن می گذارند، امید خود به زندگی را از دست می دهند و نمی توانند مانند بسیاری از هم نوعانشان، شادی کنند و یا از زندگی لذت وافر ببرند. » او شادی را به سه دسته تقسیم می کند و می گوید: "شادی عبارت است از لذت های آنی، احساس کامیابی در زندگی و همچنین فضلیت جویی. حال کسی که با وجود همه مشکلاتش، چاشنی شادی را از زندگی حذف نمی کند فردی است که احساس می کند که یک زندگی پاک و سالم داشته. این آدم ها غم و غصه زیادی دارند، اما ترجیح می دهند برای ساعاتی هم که شده دردهایشان را فراموش کنند و با امید زندگی کنند. به قول چگوارا، بهترین انتقام از یک زندگی سخت، شادی کردن است."

ادامه مطلب
ازدواج های غلط، طلاق های غلط (بخش دوم)
شنبه, 13 شهریور 1395 05:38 اولین نظر دهنده باشید

 

طلاق با هر عنوانی که خوانده شود از قبیل بحران، معضل یا آسیب، روز به روز در جامعه مان در حال گسترش است. معضلی که پیامدهای فردی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی فراوانی را در پی دارد. بخش قابل توجهی از افزایش آمار مربوط به طلاق به دلیل ازدواج های بیمارگونه ای است که با دلایل و انگیزه های اشتباه صورت پذیرفته است و در واقع ناشی از گل آلود بودن سر منشأ این پیوند هاست. نسل فردا در بخش اول میزگردی که با حضور چند تن از کارشناسان و روانشناسان برگزار شد به بررسی موضوع ازدواج های غلط، طلاق های غلط پرداخته است. بررسی انگیزه های بیمارگونه و اشتباه که منجر به طلاق و جدایی می شود. در بخش اول این نشست کارشناسان جلسه به برخی از انگیزه‌های غلطی که منجر به ازدواج های غلط می شود، اشاره داشتند. در بخش نخست گفته شد ازدواج صرفا بر اساس عشق رمانتیک جنسی می تواند جزو ازدواج های همراه با تاریخ انقضا باشد؛ چرا که تحقیقات نشان داده این نوع عشق تحت تاثیر هورمون های جنسی قرار دارد و زمانمند است و پس از گذشت 6 ماه الی 2 سال به تدریج از بین خواهد رفت و اگر نتواند جای خود را به دوست داشتن بدهد، می تواند منجر به سردی در روابط زناشویی و فروپاشی این ارتباط شود. در بخش دوم این نشست کارشناسان جلسه به بررسی عوامل و انگیزه های غلط دیگری که منجر به یک ازدواج غلط می شود، پرداخته اند و در پایان به موضوع طلاق های غلط و معیار شناسایی آن و نهادینه کردن اخلاق و فرهنگ طلاق در جامعه اشاره داشته اند. دکتر احمد پدرام روانشناس و مدرس دانشگاه، دکتر سید رضا اسحاقی پزشک اجتماعی، دکتر اعظم صالحی روانشناس و مشاور خانواده و عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور و دکتر نسترن براهینی روانشناس و مشاور خانواده کارشناسان حاضر در این جلسه بودند. این میزگرد در دو بخش تهیه شده است که بخش دوم و پایانی آن را در این شماره می خوانید:

نویسنده : نگار احمدی

دکتر سید رضا اسحاقی- پزشک اجتماعی: در مورد طلاق های غلط و نحوه شناسایی آن باید یک دریا را در نظر گرفت که بر سطح آن امواجی وجود دارد و این امواج در بیشتر مواقع دیده می‌شوند. این کف و عمق دریاست که ثبات دارد و تغییر پذیر نیست

دکتر اعظم صالحی- روانشناس و مشاور خانواده: اگر میزان اختلافات فرهنگی، طبقاتی، فکری، عقیدتی، سیاسی و ... میان دو فرد بالا باشد و در مقابل میزان انعطاف پذیری و توافق پذیری آنها نیز بالا باشد، می‌توانند زندگی مشترک موفقی را با یکدیگر تجربه کنند

دکتر نسترن براهینی: ازدواج ماهیتا یک نوع استرس و اضطراب به همراه دارد. شرایطی است که فرد باید در آن شرایط، مسئولیت های بیشتری را تقبل کند؛ بنابراین لازم است آمادگی خود برای قبول این مسئولیت را مد نظر قرار دهد.

دکتر احمد پدرام: در کشور ما یک نوجوان برای اینکه مدرک دیپلم بگیرد، صدها کتاب می‌خواند و نکته جالب و تاسف برانگیز این است که همین نوجوان و جوان وقتی می خواهد ازدواج کند هیچ مطالعه ای در این زمینه ندارد.

ازدواج موفق و سه ضلع عشق

براهینی: در روند مشاوره پیش از ازدواج باید برای مراجعین توضیح دهیم که عشق یک سه ضلعی است. یک ضلع آن صمیمیت نام دارد. دو انسان زمانی با یکدیگر صمیمی می شوند که برای یکدیگر وقت بگذارند و با یکدیگر حرف بزنند. حال اگر برای یکدیگر وقت بگذارند، اما با یکدیگر حرف نزنند، به این معنا نیست که آنها صمیمی اند. افراد در عین وقت گذاشتن با یکدیگر جهت گفت و گو باید به یکدیگر احترام هم بگذارند تا صمیمت از آن تلقی شود. حال اگر با یکدیگر محترمانه حرف بزنند، اما به یکدیگر ابراز عشق نکنند، آیا صمیمی اند؟ باز هم نه پس حرف زدن، احترام گذاشتن و عشق ورزیدن همه با هم معیار صمیمیت را شکل می دهد.

صالحی: البته خانم دکتر تمام مواردی که فرمودید قابل آموزش است و نباید به خاطر نبود چنین عواملی ازدواج صورت نگیرد، بلکه افراد باید سعی کنند مهارت ها را فرا بگیرند. مهارت گفت و گو، مهارت احترام به دیگری با تمام تفاوت هایش، مهارت عشق ورزی. اینکه زن و مرد وقتی در کنار یکدیگر بنشینند، احساس آرامش کنند و دلشان بخواهد بیشتر با یکدیگر باشند، نشان از علاقه دارد تا اینکه فردی در کنار دیگری باشد و مدام سعی کند هر چه زودتر او را ترک کند. این موضوع علاقه است و با جذابیت جنسی متفاوت است. اگر جذابیت جنسی و جسمانی که قبلا راجع به آن صحبت کردم، در وهله نخست نباشد، ایجاد صمیمیت در مراحل بعدی هم امکان پذیر نخواهد بود یا به سختی ممکن می شود.

براهینی: اگر ازدواج درست را شبیه به یک خانه بدانیم، سقف خانه را داریم که از دو بخش آمادگی و تمایل تشکیل شده است. اینکه اصلا فرد میل به ازدواج دارد یا اینکه دیگران در حال سوق دادن و هول دادن او به سمت ازدواج هستند؟! دو ستون کناری خانه شامل تناسب و هنجار است. اینکه این فرد به لحاظ روانی انسان سالمی است یا نه؟! اینکه حتی اگر دو فرد به لحاظ روانی سالمند آیا با یکدیگر به لحاظ شخصیتی هماهنگی دارند یا نه؟! خط پایینی که خانه را شکل می دهد هم علاقه نام دارد. اینکه به این فرد علاقه داری؟ اینکه اگر این فرد در یک جلسه گفت و گو باشد، دوست داری سریع جلسه را ترک کنی یا اینکه از کنار او بودن احساس خوبی داری؟

ده درصدی که نمی توانند ازدواج  کنند

اسحاقی: یک عدد در آمارها وجود دارد مبنی بر اینکه ده درصد در کل جهان وجود دارند که نمی توانند ازدواج کنند. مثلا کسی که میل جنسی و تمایل جنسی نسبت به دیگری ندارد؛ این فرد اصلا چرا باید ازدواج کند که مسایل بعدی را ایجاد نماید؟! یا کسی که اختلال روانی شدیدی دارد و این اختلال، رفع شدنی نیست. نکته دیگر این است که هر جامعه‌ای به طور میانگین ده درصد طلاق دارد و نمی توان این ده درصد را به صفر رساند و درِ آن را به روی کسانی که ازدواج کرده اند بست؛ چرا که در این صورت فاجعه اتفاق می افتد؛ زیرا افرادی بوده اند که متوجه شدند پس از ازدواج اشتباه کرده اند و باید راه بازگشتی برای آنان قرار داد. باید حواسمان باشد که در آمار دادن هایمان در مورد طلاق و ازدواج دچار افراط و تفریط نشویم. همان طور که ازدواج و طلاق بد داریم، ما با ازدواج و طلاق خوب هم مواجهیم و باید به این نکته هم توجه نشان دهیم. حتی مراجع دینی ما در برخی از موارد نه تنها طلاق را بد نمی دانند، بلکه تحت شرایطی که فرد یا خانواده اش تحت فشار و عسر و حرجند، آن را واجب شرعی هم تلقی می کنند.

ازدواج خوب: ازدواجی با نمره قبولی

پدرام: در برخی از موارد دختران خود را کمال گرا بار می آوریم. دخترانی که طالب و خواستگار فراوانی دارند و به همین دلیل راحت زیر بار ازدواج نمی روند و به یکباره متوجه می شوند سنشان بالا رفته و به خاطر وسواس و کمال گرایی بیش از حد، خواستگاران زیادی را رد کرده اند، اما به ناگهان ترس از تنهایی، هراس از دست دادن شور زندگی، ترس از مرگ والدین و تنها ماندن، آنها را به خود می آورد و اتفاقا این دسته، غلط ترین انتخاب ها را بعدا در ازدواج خود خواهند داشت؛ چرا که شمارش معکوس برای آنها آغاز می شود و مجبور به یک انتخاب عجولانه در ازدواج خود در سن بالا خواهند شد. این افراد به خاطر مطلوبیت و محبوبیت و داشتن خواستگاران زیاد، گاهی به ورطه خودشیفتگی و بالا رفتن معیار در ازدواج می افتند که حواسمان باید به این مورد باشد. می توانیم در این ارتباط هشدار بدهیم به تمامی دخترانی که درگیر خواستگاران زیادی هستند، اما وسواس به خرج می‌دهند و به آنها بگوییم که ازدواج خوب، یک ازدواجی نیست که در آن فرد نمره بیست بیاورد، بلکه ازدواجی است که در آن نمره قبولی بیاورد. این تفکر وقتی تعدیل شود، بهتر خواهیم توانست تصمیم بگیریم .مشکل ما این است که موفقیت را در سازگاری نمی بینیم، بلکه در نمره بیست گرفتن می دانیم. مفاهیم غلطی که در ذهن ما وارد کرده اند ما را از زندگی و مفهوم اصلی زندگی و واقعیت  دور کرده است.

نسلی که برای ازدواج تربیت نشده است

براهینی: ما در حال تربیت نسلی هستیم که هنوز برای ازدواج آماده نیستند. با نوجوانان و جوانانی رو به رو هستیم که پدر و مادر آنها را تا مرحله ازدواج پیش آورده اند منتها حالا که قرار است او را به دست نفر بعد بدهند، این مرحله از وظایف و مسئولیت ها با تربیتی که آنها روی فرزند خود داشته اند، مطابقتی ندارد. در این شرایط است که ازدواج برای افراد تبدیل می شود به عاملی برای سرویس دهی و نه عشق ورزی  و زندگی مشترک. پسر از دختر سرویس مادرانه می خواهد و دختر از پسر سرویس دادن های پدرانه و چون چنین اتفاقی نمی افتد، دو طرف به مرور یکدیگر را غیر قابل تحمل می یابند و زمینه برای اختلاف و جدایی آنها فراهم می شود.

پدرام: بله وقتی دختر هنوز انتظاراتی را که از پدر خود داشته است، از همسر خود دارد و زمانی که یک پدر در یک جامعه مردسالار دقیقا از همسر خود همان کارهایی را می طلبد که مادرش در گذشته برای او انجام می داده، مشخص است که خانه از پای بست ویران است. معتقدم در برخی از موارد این مادرها هستند که مسبب به اصطلاح تربیت  غلط پسران خود می شوند. ما هنوز با مادرانی روبه رو هستیم که مسبب ایجاد مردسالاری و نرینه سالاری هستند.

 ازدواج بر اساس هیچ

صالحی: یک تعداد افرادی هم هستند که با انگیزه رهایی از شرایط و محدودیت های موجود در خانواده، اقدام به ازدواج می کنند که کاملا اشتباه است. مثلا دختری که در خانواده خود محدود است و برای کسب آزادی بیشتر اقدام به ازدواج می کند یا دختری که آرزوی رفتن به خارج از کشور را دارد و بنا به همین دلیل با مردی که علاقه چندانی هم به او ندارد، ازدواج می کند و در نهایت پس از دستیابی به هدف زندگی در خارج از کشور، این ازدواج به طلاق و جدایی می‌انجامد یا دختر و پسری که والدینشان اختلافات زناشویی شدیدی دارند و برای رهایی از این اختلافات و برای فرار از خانواده، اقدام به ازدواج در سنین خیلی پایین می کنند. این نوع ازدواج ها در واقع ازدواج بر اساس هیچ است و هیچ معیار دیگری در آن وجود ندارد.

اسحاقی: بله این سبک ازدواج در واقع از چاله به چاه افتادن و نوعی فرار آبرومندانه از خانواده است یا مثلا خانواده ای پسر خود که در موارد مختلف مسبب ایجاد دردسرهایی برای خانواده اش بوده را ترغیب به ازدواج می کنند تا بلکه به راه درست هدایت شود، اما مسئله این است که زن گرفتن برای پسری که مورد اخلاقی یا روحی یا ... دارد نمی تواند به تنهایی عامل رفع معضل باشد؛ چرا که آن زن باید آنقدر قوی باشد که بتواند تمامی فاکتورها و معیارهای یک زن و یک همسر تاثیرگذار را داشته باشد، اما حقیقت این است که زن هم خود درگیر خلأها و کمبودهایی است.

صالحی: البته ممکن است این اتفاق بیفتد که دو فرد به یکدیگر علاقه مند شوند و وجوه مشترک میان آن دو آنقدر قوی و زیاد باشد که به خاطر یکدیگر بسیاری از این کمبودها را برطرف کنند، اما نمی توان در کل با این امید پیش رفت که  فردی با یک اختلال یا مورد خاص ازدواج کند و قطعا اصلاح شود.

اسحاقی: هیچ تضمین و گارانتی در این زمینه وجود ندارد؛ چرا که عموما وقتی دو انسان مشکل دار با یکدیگر زیر یک سقف رفتند مشکلاتشان مضاعف خواهد شد.

براهینی: ازدواج ماهیتا یک نوع استرس و اضطراب به همراه دارد. شرایطی است که فرد باید در آن شرایط، مسئولیت های بیشتری را تقبل کند؛ بنابراین لازم است آمادگی خود برای قبول این مسئولیت را مد نظر قرار دهد.

لزوم شناخت پیش از ازدواج

پدرام: البته گاهی هم دو انسان مشکل دار با یکدیگر زیر یک سقف سال ها دوام آورده اند، اما وقتی به عمق این زندگی توجه کنیم متوجه می شویم که این دو فرد در حال سوختن و ساختن با یکدیگر هستند و نه یک زندگی درست و عاشقانه! می بینیم که این دو فرد با وجود طلاق جنسی، عاطفی، اقتصادی، اجتماعی در حال گذران عمر و زندگی با یکدیگر هستند. سکوت سنگینی میان آن دو حاکم است، اما ادامه می دهند. در آمریکا به پسران و دخترانی که قصد ازدواج دارند، توصیه می کنند بین 90 الی 120 ساعت در دوره های خودشناسی شرکت کنند، اما متاسفانه در ایران چنین اتفاقی نمی افتد و حتی با کسانی رو به رو هستیم که حاضر نیستند به مطالعه یک کتاب در زمینه زناشویی و خودشناسی نسبت به خود و دیگری بپردازند. در کشور ما یک نوجوان برای اینکه مدرک دیپلم بگیرد، صدها کتاب می خواند و نکته جالب و تاسف برانگیز این است که همین نوجوان و جوان وقتی می‌خواهد ازدواج کند هیچ مطالعه ای در این زمینه ندارد و آموزش و پرورش و دانشگاه های ما نیز هیچ کتابی را در این زمینه طراحی و تدوین نکرده است تا جوانان ما با آمادگی هر چه بیشتر وارد زندگی مشترک زناشویی شوند.

براهینی: یکی از دلایل ازدواج های غلط، عدم شناخت کافی نسبت به طرف مقابل است؛ چرا که شناخت کافی در دو ماه ایجاد نمی شود. شناخت کافی با بیست ساعت صحبت کردن ایجاد نمی شود. در مشاوره های پیش از ازدواج بر اساس آیتم‌هایی که از طرفین دریافت می شود، می توان تا حدودی زندگی آینده این دو فرد را برایشان ترسیم کرد. مثلا برای بُعد تعهد در ازدواج ما چند فاکتور داریم. تعهد به معنای عقل معاشی، تعهد به معنای بخشش طرف در صورت بروز یک خطا، تعهد به معنای سازگاری با تغییرات فرد پس از ازدواج و وفاداری نسبت به او تحت هر شرایطی. پیش از ازدواج با مشاوره‌هایی که صورت می پذیرد این موارد مشخص می شود که آیا این فرد توافق پذیر است؟ آیا با فراز و نشیب های زندگی می تواند کنار بیاید و باز هم زندگی زناشویی را ادامه دهد؟ آیا برای تحمل چالش های جدیدی که در زندگی پیش می آید، آمادگی دارد؟ آیا این اندازه شاد هست که شادی بدهد و شادی بپذیرد؟ اینکه می گویند ازدواج هندوانه سر بسته است عقیده چندان درستی نیست؛ چرا که با کمک مشاوره می توان تا حدودی به صورت نسبی آینده زندگی دو فرد را ترسیم کرد. اعتقاد من بر این است که این موضوع بسیار اهمیت دارد که افراد به نقاط ضعف طرف مقابل آگاه باشند و بدانند اگر با چنین فردی ازدواج کنند با چه مشکلات احتمالی رو به رو خواهند بود و آیا اصلا می توانند این مشکلات را تحمل کنند یا نه؟! در مبحث زوج درمانی ما اجازه نداریم به کسی بگوییم که ازدواج نکند یا بگوییم شما نباید با یکدیگر ازدواج کنید. ما تنها می توانیم افراد را نسبت به شرایط و مشکلات احتمالیشان آگاه تر کنیم.

اسحاقی: در انتخاب یک فرد برای ازدواج دو موضوع را می توان در نظر گرفت یکی مبحث سخت افزاری فرد است و بحث دیگر بخش نرم افزاری او. افراد در مبحث سخت افزاری با قاطعیت بیشتری می توانند تصمیم بگیرند؛ چرا که جذابیت جسمانی و ظاهری در هر فرد، میزان در آمد و طبقه اقتصادی او، رنگ چشم و رنگ پوست او، اتومبیل و خانه او کاملا مشخص است و به نسبت بخش نرم افزاری امکان بیشتری برای جست وجو در ارتباط با آن وجود دارد، اما در مبحث نرم افزاری که مربوط به روحیات و خلقیات و ویژگی های شخصیتی فرد، دیانت، باورها و وجدانیات فرد است، زمان بیشتری برای شناخت باید اختصاص داد و در نهایت خیلی نمی توان به این شناخت اعتماد داشت؛ چرا که ما با فردی رو به رو هستیم که ممکن است تغییر کند. از طرفی متر درستی برای سنجش این موارد وجود ندارد و در نهایت گارانتی و تضمینی برای ثبات این معیارها وجود ندارد چون انسان موجودی در حال تغییر است. حتی در آزمایش و تست اعتیاد در بخش پایین نوشته شده است ارزش این تست یک ماه است که این موضوع نشان از بی ثباتی جنس انسان دارد.

براهینی: این بی ثباتی البته بر می گردد به ویژگی تجربه گرایی آدم ها! هر اندازه میزان میل به تجربه گرایی در یک فرد افزایش بیشتری داشته باشد، این بی ثباتی و تغییر در او بیشتر است. در مصاحبه و تست شخصیتی که وجود دارد، آیتمی به اسم تجربه گرایی وجود دارد. اگر گشودگی به تجربه بالا باشد، این فرد دایم در حال تغییر است. این فرد تا امروز نماز می خوانده و فردی متدین بوده، اما ممکن است در سال های بعد مشروب هم بخورد. این فرد ممکن است تا امروز میل به زندگی در ایران داشته باشد، اما فردا تصمیم به رفتن خارج از کشور داشته باشد. ممکن است یک پسر با دختری از طبقه اقتصادی پایین ازدواج کند، اما اگر پسر، فردی اجتماعی باشد و توافق پذیری بالایی داشته باشد، هیچ گاه به دختر بابت طبقه اقتصادی پایینش سرکوفت نمی زند و او را سرزنش نمی کند ولی اگر همین پسر وظیفه گرایی پایین و تجربه گرایی بالایی داشته باشد، مطمئنا به سرزنش دختر می پردازد و دایم طبقه اقتصادی بالای خود را به رخ می کشد.

صالحی: البته اگر میزان اختلافات فرهنگی، طبقاتی، فکری، عقیدتی، سیاسی و ... میان دو فرد بالا باشد و در مقابل میزان انعطاف پذیری و توافق پذیری آنها نیز بالا باشد، می توانند زندگی مشترک موفقی را با یکدیگر تجربه کنند. در عوض اگر میزان تفاوت ها میان دو فرد کم باشد، اما درصد توافق پذیری هم کم باشد، زندگی موفقی با یکدیگر نخواهند داشت. باید توجه داشت افراد خودشیفته، وسواسی و کمال گرا ها نمی‌توانند این تفاوت ها را به خوبی تحمل کنند بنابراین یک موج ساده خواهد توانست این افراد را به بن بست برساند.

ازدواج با طبقه اقتصادی متفاوت

پدرام: اگر دختر با پسری ازدواج کند که به لحاظ مالی بالاتر از او باشد، این ازدواج آسیب نمی بیند یا کمتر آسیب می‌بیند اگر هم آسیب ببیند بنا به دلایل دیگر است و نه به خاطر تفاوت طبقاتی دختر با پسر! اما بالعکس این موضوع می تواند بسیار آسیب رسان باشد به این معنا که دختر از طبقه مرفه و ثروتمند جامعه باشد و پسر از طبقه محروم جامعه ... عده ای هم معتقدند ازدواج با پسری که ثبات شغلی ندارد،جزء ازدواج‌های پر مخاطره است. در ارتباط با این موضوع باید گفت مهم است که این عدم ثبات شغلی به چه دلیل است آیا به دلیل عدم امنیت شغلی در ساختار های کلان اقتصادی جامعه است یا بر گرفته از شخصیت دمدمی مزاج و تنوع طلب مرد است؟! گاهی در جامعه اشتغال جوانان با مشکل رو به روست، اما از آنجایی که جوان اهل کار کردن است، برای امرار معاش کارهای مختلف را تجربه می کند که این موضوع ربط به ساختار های غلط اقتصادی جامعه دارد و نه خود فرد! اما اگر جوان فردی دمدمی مزاج است که مدام و بی دلیل شغل عوض می کند باید به وجود برخی از اختلالات نظیر شخصیت مرزی، اختلال نارسیسیسم، اسکیزوفرنی و ...در او شک کرد. بنابراین عدم ثبات شغلی باید با توجه به بافت اجتماعی و اقتصادی جامعه باید بررسی شود و به تنهایی نمی تواند عامل مهمی برای تصمیم گیری تلقی شود.

معیار شناسایی طلاق های غلط

صالحی: در مورد طلاق های غلط و نحوه شناسایی آن نیز باید یک دریا را در نظر گرفت که بر سطح آن امواجی وجود دارد و این امواج در بیشتر مواقع دیده می شوند. این کف و عمق دریاست که ثبات دارد و تغییر پذیر نیست. امواج، لحظه ای و موقت اتفاق می افتند. باید توجه داشت در مورد طلاق هم به همین نحو است. طلاق غلط، طلاقی است که افراد تحت تاثیر امواج بی ثبات و سطحی تصمیم به جدایی می گیرند. در این نوع طلاق که تحت تاثیر امواج سطحی صورت پذیرفته است افراد به سرعت پیش می روند و اقدام به جدایی می کنند و بعد از اینکه این امواج آرام شد، متوجه می شوند که در حالی از یکدیگر جدا شده اند که هنوز عمق و کف مشترک و باثباتی داشته اند و هنوز یکدیگر را دوست داشته اند و هوای دو نفره شان خوب بوده است. در امر طلاق بسیار مهم است که دو فرد ارزیابی کنند که آیا به خاطر زیرمایه های غیر قابل اصلاح قرار است طلاق بگیرند یا به خاطر امواج سطحی، موقت و زودگذر!

70 درصد طلاق ها در پنج سال ابتدایی زندگی

اسحاقی: 60 تا 70 درصد طلاق ها زیر 5 سال اول اتفاق می افتد که نشان از تاثیر پذیری از همان امواج سطحی و زودگذری دارد که خانم دکتر به آن اشاره داشتند. این طلاق ها اتفاق می افتد؛ چون هنوز دو طرف یکدیگر را نشناخته اند و در استرس ابتدایی زندگی مشترک خود باقی مانده اند. 2 تا 5 سال اول زندگی مشترک استرس های خاص خود را دارد و باید این دوره با مدیریت طی شود در این دوره دخالت های اطرافیان و خانواده ها وجود دارد، بی ثباتی شغلی و فشار اقتصادی وجود دارد، تفاهم هنوز به معنای واقعی میانشان شکل نگرفته است و ...

براهینی: نبود مهارت های ارتباط در زندگی زناشویی و عدم فراگیری آن، سبب بروز این بی ثباتی در زندگی 5 سال اول زندگی خواهد شد و به همین دلیل است که بیشترین خرابی ها و کشمکش ها در این مدت اتفاق می افتد.

اسحاقی: برخی از این افراد، با این تصور ازدواج می کنند که طرف مقابل را تغییر دهند یا یک اتفاق بدتر هم ممکن است بیفتد فرد ازدواج می کند و چون بین خود و طرف مقابلش تفاوت های زیادی می بیند، کلا خود را نادیده می گیرد و به جان خود می افتد تا خود را شبیه دیگری کند، بعد چشم باز می‌کند و می بیند چیزی از خودش باقی نمانده است. مدل سومی هم هست که افراد ترازو وسط می گذارند و مدام با یکدیگر معادله پایاپای می کنند؛ مثلا می گوید این کار را نکن تا من هم فلان کار را نکنم. خیانت نکن تا خیانت نکنم!

پدرام: طلاق غلط امری جهانی است؛ چرا که آمارها نشان می‌دهد بیش از 80 درصد طلاق ها در آمریکا هم جزء طلاق‌های غلط است. امروز موأنست با یکدیگر به امری دشوار بدل شده است. امروز افراد به فردگرایی افراطی و خودخواهی روی آورده اند و اصلا قدرت کنار آمدن با یکدیگر را ندارند، طبیعی است در چنین شرایطی آمار جهانی طلاق بالا برود.

طبقه بندی طلاق های غلط

براهینی: معمولا طلاق های غلط را می توان در سه دسته طبقه بندی کرد. یکی طلاق هایی که کارشناسی نشده و هیجانی اتفاق می افتد. زمانی که دریا توفانی است ناخدا بادبان‌ها را می بندد و اصلا به هیچ سمت حرکت نمی کند، اما مسئله این است که بسیاری از زوجین وقتی دریا توفانی شده است و دچار خشم و عصبانیت هستند درست در همین لحظه به جای بستن بادبان ها و متوقف شدن و فرصت دادن به یکدیگر و به خودشان برای آرامش دقیقا در این شرایط شروع به تصمیم گیری های مهم می کنند در این شرایط است که این زوجین بادبان ها را باز می کنند، قطب نما را پیدا می کنند و تصمیم به طلاق می گیرند. این در حالی است که در لحظه بروز هیجان ها و احساسات منفی و عصبانیت هوش هر فردی به یک سوم تقلیل پیدا می کند. به این معنا که تصمیم گیری او در این شرایط شبیه به تصمیم گیری فردی با مشکل عقب ماندگی ذهنی و فکری است یا در مواردی خانواده وارد عمل می‌شود و برای طلاق دختر و پسر جوان خود قطب یابی می‌کند با این عنوان که عاشق فرزند خود است و نگران اوست و قرار است نقش یک منجی را برای فرزند خود بازی کند! برخی از طلاق ها البته کارشناسی شده است. طلاق هایی که در صورت وقوع جلوی آسیب های بیشتر را می گیرد جزو این طبقه قرار گرفته است، اما اگر طلاقی باعث شود فرد تنها از یک آسیب به سمت آسیب بیشتر و بدتر سوق پیدا کند، به این معنا که فرد از یک زندگی با مشکلات خاص خود به سمت زندگی بی سر و سامان با مشکلات عمیق تر پیش برود این طلاق باز جزء طلاق‌های غلط است. این نوع طلاق در واقع تعویض آسیب است و بجا نیست. تنها طلاقی درست است که باعث بهبود زندگی فرد شود و به او و به فرزندان اجازه رشد و شکوفایی بدهد. طلاق دیر که دو یا سه دهه از زندگی مشترک گذشته نیز جزو طلاق های غلط است.آمار طلاق سی سال به بالا افزایش پیدا کرده است. در این نوع طلاق یکی از زوجین مدام فداکاری می کند و عیوب فرد مقابل را لاپوشانی می کند، به این امید که روزی فرزندان بزرگ شوند و سر و سامان پیدا کنند یا به این امید که روزی همه چیز درست شود. وقتی اوضاع عوض نمی شود و فضا تغییر پیدا نمی کند، طلاق دیر اتفاق می افتد طلاقی پس از دو سه دهه از زندگی مشترک! این در حالی است که این نوع زندگی ها یا باید درمان می شدند یا به صورت کارشناسی شده پیش از این طلاق در آن صورت می گرفت.

فقدان فرهنگ و اخلاق طلاق در جامعه

پدرام: در طلاق زوجینی که از یکدیگر جدا شده اند، باید بپذیرند که زن و شوهر خوبی نبوده اند ولی می توانند برای فرزندان خود پدر و مادر درستی باشند و وظایف خود را در قبال آنها به درستی انجام دهند. متاسفانه اخلاق طلاق هنوز در جامعه ما نهادینه نشده و افراد پس از وقوع طلاق شروع می کنند به متلاشی کردن شخصیت طرف مقابل که این رفتار بسیار غلط و نادرست است. باید یاد بگیریم که شخصیت مادر و پدر را پس از طلاق در ذهن فرزندان خراب نکنیم و تصویر نادرستی از او در ذهن آنان ایجاد نکنیم. اطرافیان و اقوام هم باید بدانند خراب کردن ذهن فرزندان نسبت به پدر یا مادری که از آنان جدا شده است، ظلم بزرگ در حق خود فرزندان است، نه ظلم در حق فردی که از زندگی آنان خارج شده است. افراد می توانند از مشاوره طلاق یا مشاوره بعد از طلاق هم بهره ببرند و در مسیر درست قرار بگیرند و بحران خود را به درستی مدیریت کنند.

اسحاقی: متاسفانه مردم ما اهل فرافکنی مشکلات خود هستند. همان طور که مشکل اعتیاد در جامعه را بر گردن افغانستان و مرزهای گسترده این کشور با ایران می اندازیم، دقیقا در مورد طلاق هم مشکل را به طور صد درصد بر گردن فرد مقابل خود می اندازیم و خود را مبری از هر گونه قصور یا تقصیر می دانیم. طلاق به عنوان یک پدیده منفی اجتناب ناپذیر است و گریزی از آن در برخی از موارد نیست بنابراین لازم است رسانه ها و نهادهای فرهنگی اخلاق طلاق را آموزش دهند و این اخلاق را در جامعه نهادینه سازند و فرهنگ طلاق را به درستی آموزش دهند.

براهینی: در ارتباط با فرهنگ طلاق باید گفت ما یک فرهنگ فردی داریم، یک فرهنگ بین فردی و یک فرهنگ اجتماعی. در فرهنگ فردی طلاق یک آسیب همراه با استرس و اضطراب است و به معنای آزادی و رهایی مثبت نیست. فرد ضربه ای خورده است و اکنون با این ضربه و همراه با جراحات و زخم‌هایی از شرایط قبلی خود آزاد شده است. این آسیب و رفع آن نیاز به درمان با کمک مشاوره دارد. بنابراین مشاوره پس از طلاق امری ضروری است تا فرد بتواند از احساس خشم، احساس گناه و احساس شرم ناشی از این جدایی به تدریج رهایی یابد و به بازیابی خود بپردازد این فرد باید دوران سوگ پس از طلاق را به طور طبیعی طی کند و با شرایط جدید خود سازگاری پیدا کند. این مرحله و گذر از آن نیاز دارد به مشاوره، مطالعه و استفاده از تجربیات و راهکارهای روانشناسان که در اغلب موارد این موضوع نادیده گرفته می شود. بُعد دیگر بعد بین فردی است که فرد باید توجه داشته باشد. بعد از طلاق قرار نیست به سرعت به دنبال جایگزین بگردد. قرار نیست در راه پله های دادگاه فرد همسر بعدی خود را انتخاب کند یا به عکس قرار نیست بعد از طلاق فرد به انزوا روی بیاورد و تارک دنیا شود و دیگر ویژگی‌های مثبت انسانی هیچ یک از آدم ها را نبیند.متاسفانه برخی از افراد پس از طلاق آن قدر نگرششان منفی می شود که دیگر حاضر نیستند به فردی از جنس مخالفشان فرصت زندگی با خود را بدهند این افراد از ترس ضربه خوردن های مجدد تنها سعی در برقراری روابط موقت با جنس مخالف خود و ازدواج سفید دارند که این موضوع آسیب های بعدی را در پی خود دارد. افراد باید پس از طلاق به خود فرصت بازیابی بدهند و پس از گذشت مدتی که احساس کردند سهم خود از مشکلات را پذیرفته اند و آنها را رفع کرده اند  پس از خودشناسی بیشتر می‌توانند به ازدواج مجدد روی بیاورند و اگر به هیچ عنوان دیگر قصد ازدواج نداشته باشند این موضوع یعنی آسیب! در بعد اجتماعی هم باید روی اخلاق و فرهنگ طلاق و نحوه برخورد با افراد مطلقه کار شود و فرهنگسازی لازم در این زمینه انجام پذیرد. امروز در جامعه ما با افرادی مواجه هستیم که بنا بر هر دلیلی ازدواجشان به طلاق و جدایی منجر شده است باید چه در محیط کار چه در روابط دوستان و آشنایان و چه در جامعه این افراد به عنوان یک واقعیت پذیرفته شوند با همان ویژگی که دارند بدون قضاوت منفی و پیش داوری در مورد آنان. متاسفانه هنوز کلیشه ها در مورد زنان مطلقه وجود دارد که باید در این ارتباط بازنگری فرهنگی صورت پذیرد.

هنوز فرهنگ مشاوره رفتن وجود ندارد

پدرام: باید فرهنگ مشاوره رفتن در میان مردم جا بیفتد باید این باور غلط که مشاوره رفتن سودی ندارد و تنها تلکه کردن پول است، برطرف شود. ما هنوز فرهنگ مشاوره رفتن و نگاه به مشاوره در جامعه مان جا نیفتاده است. به همین خاطر است که فرد به جای مشورت با یک فرد متخصص و تحصیلکره در این زمینه با پدر و مادر و خانواده و دوست خود راجع به مشکلاتش صحبت می کند و از آنجایی که خود این افراد درگیر مشکلات خاص خود هستند و گاه راهنمایی‌هایشان همراه با سوگیری های عاطفی و بغض و کینه ها و محبت ها و غرض های شخصی است، هیچگاه نخواهند توانست مسیر درست را به فرد نشان دهند و این نوع مشورت کردن ها مشکلات را دو چندان می کند. بنابراین لازم است هم آسیب ها را به درستی ببینیم و هم یاورانی را که قرار است به افراد یاری برسانند به درستی شناسایی و به مردم معرفی کنیم.

ارتباط طلاق با سایر آسیب های اجتماعی

اسحاقی: میان طلاق و سایر آسیب های اجتماعی اعم از پرخاشگری، خشونت، اعتیاد، فقر و ... رابطه مستقیم وجود دارد. زمانی که نابرابری های اجتماعی افزایش می یابد و عدالت رنگ می بازد آمارهای مختلف از جمله طلاق هم افزایش خواهد یافت. اگر می خواهیم پیشگیری اولیه انجام دهیم باید روی علل تمامی این آسیب ها کار کنیم و آنها را رفع کنیم. میان رسانه‌ای شدن فیش های نجومی و این تبعیض بزرگ اقتصادی و رشد اعتیاد و طلاق و خودکشی و ... رابطه مستقیم وجود

دارد.

براهینی: باید تلاش کرد ازدواج های غلط و طلاق های غلط را برای مردم تعریف کرد. هشدارهای مربوط به علایم آن را به مردم داد تا اگر هم طی مشاوره هایی که انجام می شود به زوجی پیش از ازدواج گفته می شود این ازدواج غلط است بداند دقیقا به چه دلیلی غلط است و آیا می تواند این مشکل را مدیریت کند و از پس برخورد درست با این مشکلات بر آید یا نه! اینکه فرد بداند با چه آسیب های احتمالی قرار است ازدواج کند می تواند مسبب پیشگیری از بسیاری از بحران های پس از ازدواج شود و سطح مسئولیت فرد در قبال تصمیمی که می گیرد را بالا ببرد و این موضوع میسر نخواهد شد جز با مراجعه به یک مشاوره خوب پیش از ازدواج.

پدرام: دلم می خواهد در سخن آخر خود به یکی از شعرگونه‌هایم از کتاب "نقره ی موی مادربزرگ" بپردازم و این نشست را پایان دهم :

شوخی زیبایی نیست/ ولی مثل یک خیابان بدون تابلو شده ای/ تو را نمی فهمم... راهم را نمی یابم...نمی دانم کجا ایست کنم، /نمی دانم کجا سرعت بگیرم،/حرف بزنم...!؟ /حرف نزنم...!؟/جریمه می شوم...!؟ /تشویق می شوم...!؟/مثل یک خیابان بدون تابلو.../پر از دست اندازهای نگاه .../و جدول های سکوت..../پر از بی عبوری و تهی بودن.../چرا چراغ نمی زنی...!؟ /چرا بوق نمی زنی...!؟/ چرا توقف ممنوع را رعایت نمی کنی...!؟/چرا راهنما نمی زنی...!؟/چقدر سرعتت زیاد است...!؟/سبقت بی‌جا چرا....!؟/چقدر تأخیر داری؟/چقدر می ایستی...!؟ /چقدر تند می روی....!؟/باید جریمه بشوی، باید گواهی نامه ات...../اصلاگواهینامه داری...!؟/گواهینامه آمادگی برای ازدواج....!؟/چقدر «چقدر، چقدر» می کنی...!؟/«عزیزم پاشو، دیرت شده، بیدار شو»    /«صبحانه حاضره»

دریافت فایل PDF

ادامه مطلب
ازدواج های نامتعارف
جمعه, 12 شهریور 1395 07:20 32 نظرات

 

کارشناسان در گفت و گو با «اصفهان زیبا» ازیک مساله اجتماعی سخن می گویند

لیلا مقیمی

ازدواج پسر با دختر بزرگ تر از خودش، موضوعی است که اگر چه این روزها بسیار مشاهده می‌شود، اما هنوز سنت‌های دست و پا گیر جامعه ایرانی نتوانسته با آن کنار بیاید و آن را هضم کنند. آن چنان که نه تنها عامه مردم، وقوع چنین اتفاقی را ناخوشایند قلمداد می کنند، بلکه بسیاری از کارشناسان هم از آن به عنوان «ازدواج نامناسب» نام می برند و راجع به آسیب هایی که می تواند به همراه داشته باشد، هشدار می دهند. فریناز خرسندی، کارشناس ارشد روان شناسی و احمد پدرام، روان شناس نیز در گفت و گو با «اصفهان زیبا» اتفاقا بر همین موضوع تاکید می کنند و معتقدند، ازدواج پسر با دختر بزرگ تر از خودش، شاید فرجام خوشی به دنبال نخواهد داشت.

 

 احمد پدرام، روان شناس: ازدواج زن با مرد کوچک تر از خودش، یک لقمه در گلو گیر کرده است

اگر چه آسیب های ناشی از ازدواج مرد با زن بزرگتر از خود در چند سال اول زندگی ممکن است، چندان خودش را نشان ندهد و اتفاقا به دلیل پختگی و با تجربه بودن زن، مرد احساس آرامش و قدرت بیشتری داشته باشد، اما پس از گذشت چندین سال و هنگامی که زن آرام آرام پا به سن گذاشت، زندگی مشترک دچار آسیب خواهد شد. البته ممکن است، برخی از کارشناسان بگویند که ما در این باره تحقیقات بسیار زیادی انجام داده ایم و نمونه های وافری را دیده ایم که نه تنها با یکدیگر مشکلی ندارند، بلکه در برقراری رابطه جنسی و عاطفی نیز بسیار موفق بوده اند (به دلیل اینکه پختگی دختر موجب احساس قدرت و آرامش بیشتر مرد میشود) اما تجربه کاری من و مراجعاتی که تاکنون داشته ام، نشان داده است که بسیاری از این زوجین پس از گذشت 10 سال، دچار مشکل می شوند و نسبت به انتخابی که کرده اند، تردید پیدا می کنند. از یک طرف زن، دچار بدگمانی، وسواس و بی اعتمادی نسبت به شوهرش می شود و از طرف دیگر هم مرد، حالا که به پختگی دست یافته و همچنین از لحاظ اقتصادی وضعیت خوبی را به دست آورده، نگاهش به زندگی تغییر میکند و واقع بینانه تر می شود. آن وقت است که از انتخاب خود پشیمان می شود و از اینکه چرا تا به حالا، جوانی نکرده است. یکی از عواملی که موجب می شود، مرد تمایل به ازدواج با زن بزرگ تر از خود داشته باشد این است که او با این کار می خواهد، وابستگی را که تاکنون به مادر خود داشته است، به همسرش منتقل کند و از این بعد تحت لوای همسرش در آید؛ غافل از اینکه ازدواج او با این زن، آینده پرخطری را برایش به همراه خواهد داشت. این موضوع برای زن نیز صدق می کند و می توان گفت که ازدواج زن با مرد کوچک تر از خود، مانند یک لقمه گیر کرده در گلو می مانند. شاید البته در همان اوایل زندگی، خیلی ها زن را به خاطر انتخابش تحسین کنند، اما پس از مدتی همان افراد شروع به شماتت و سرزنش او می کنند. علاوه بر این ازدواج زن با مرد کوچک تر در نحوه تربیت فرزندان نیز  تاثیر گذار است.

 

      فریناز خرسندی، کارشناس ارشد روان شناسی: ازدواج مرد با زن بزرگ‌تر یک آسیب اجتماعی است

به لحاظ روان شناسی می توان از این پدیده به عنوان یک آسیب اجتماعی یاد کرد. به همین خاطر همیشه، اعتقاد و صلاح بر این است که پسر بزرگ تر از دختر باشد. ولی اگر قرار است ازدواجی صورت بگیرد که در آن دختر بزرگ تر از پسر باشد، لازم است که هر دو طرف قبل از ازدواج با یک مشاور مشورت کنند تا او به آنها بگوید که آیا در آینده این موضوع می تواند برایشان مشکل ساز باشد یا خیر. البته تجربه، نشان داده است که هر چه این فاصله سنی بیشتر باشد، آسیب های ناشی از آن نیز به مراتب بیشتر خواهد بود. در حال حاضر مشاهده می شود که پسران زیادی تمایل دارند با دختران بزرگ تر از خودشان ازدواج کنند. این موضوع علت های مختلفی می تواند، داشته باشد از جمله پایگاه اجتماعی و اقتصادی زن، سنت های دست و پاگیری که در بطن جامعه نهفته است و البته وجود برخی از اختلالات روانی در برخی از مردان. به هر حال این موضوع باید قبل از ازدواج حتما بررسی شود که آیا دختر و پسر، آمادگی‌های لازم برای ورود به زندگی مشترک را دارند و قادر هستند که اقتدار و تجارب شان را بین همدیگر تقسیم کنند؟ اگر چنین چیزی در نظر گرفته نشود و زن به دلیل اینکه بزرگ تر از شوهرش است، بخواهد اقتدار و قدرتش را به رخ مرد بکشد، آن وقت است که زندگی آنها دستخوش آسیب های مختلف خواهد شد. مساله مهم دیگر، فرزند آوری زوجین است. به نحوی که زن به دلیل سن بالایش، تمایل زیادی دارد تا در همان سال های اول ازدواج بچه دار شود. البته نمی شود گفت که ازدواج مرد با زن بزرگ تر از خود همیشه یک امر نامناسب است، اما غالبا گفته می شود که این ازدواج نتیجه مطلوب و موفقی را به همراه نخواهد داشت.

ادامه مطلب
خاله زنک ها را جدی بگیرید !
سه شنبه, 09 شهریور 1395 07:32 اولین نظر دهنده باشید

 

خاله زنک، مرد و زن نمی شناسد، وقتی مردی در مهمانی به مُدل یخچال صاحبخانه گیر می دهد ویا در مورد تعویض سرمایش و گرمایش خانه میزبان نظر می دهد که عوض کنید، کهنه شده، از مُد افتاده، خاله زنک است و چه میزبانی همین لوازم را به رُخ مهمان ها می کشد و به آن ها سفارش می کند که شما هم یخچالتان را ساید بای ساید کنید یا مارک های جدید آمده است و بیایید کمی به روز باشید و ... نه تنها خاله زنک است بلکه کمی باید عقب تر برود و ذهنش را لب جوی آب تاریخ شستشو بدهد و از عهد قجر که هیچ از عهد حجر که سنگ پایش تمام شده است چرک اندیشه و دلش را بسابد که مرد حسابی آخر چکار داری به لوازم خانه مردم و یا چرا هرچه داری اینقدر سفیهانه به رخ مهمان یا میزبان می کشی؟

دکتر احمد پدرام:در این شماره می خواهم بازهم از خاله زنک بگویم. گفتیم و قبول کردیم که مرد خاله زنک هم داریم. آدم افراط و تفریطی خاله زنک است. چه مرد باشد چه زن، چه آن مرد که نخود در دهانش نمی خیسد و هنوز خانمش نگفته که می خواهیم بچه دار بشویم بدو بدو به خاله و عمه و دایی و عمو و همکار و همسایه می گوید که داریم بچه دار می شویم، چه آن خاله و عمه و دایی و عمو و همکار و همسایه که هر روز می پرسند "به سلامتی بچه تون کی به دنیا می آد؟" و واقعاً انگار که هر روز فراموش می کنند که همین دیروز یا پریروز پرسیده اند و گفته ایم هنوز خبری نیست یا تازه یک ماه است که خانم باردار است.

همین آدمها نه اینکه جنس بچه را قبل از بارداری، بله تعجب نکنید قبل از بارداری می پرسند بلکه ماشاا... اسم هم برای بچه ی ما می گذارند و تازه نقد سیاسی و اجتماعی و ادبی هم دارند که " از این اسم های قدیمی نگذاریدها، اسم های قشنگ خیلی اومده" و انگار تازگی ها سری به بازار ترکیه یا سریال های ترکی زده اند و یا از تایلند برگشته اند و دستشان پر از جنس و حرف تازه است و اسم را هم از خارج وارد می کنند.

خاله زنک که دارا و ندار نمی شناسد، باسواد و کم سواد یا ببخشید دانشگاه رفته و دانشگاه نرفته نمی شناسد. ازآن مهمتر خاله زنک ممکن است خودش یا همسرش مدیرکل باشد ویا تازه جزء رجال شده باشد. حالا دیگر بیا و ببین خاله زنک فکر می کند از همین دیروز که به این میز و پسُت رسیده دنیا عوض شده است اصلاً تاریخ را باید دوباره بنویسند و البته از منظر ایشان و اینکه تابحال کسی برای این مملکت کاری نکرده و البته بعد از چند روز خودش هم فرمایش علی (علیه السلام) را فراموش می کند که اگر این میزها و پست های دنیا ماندنی بود که به او نمی رسید.

خاله زنک اگر زن باشد چه آخرین لباس را از آخرین مد در یک فروشگاه در شانزه لیزه پاریس خریده باشد و چه در همین بازارهای محلی خودمان و یا از یک تعاونی ساده و ارزان هم اصلاً کاری به این حرفها ندارد. گیرم یک دو جین قلم ابرو و یک عالمه لاک و لوازم آرایش مدرن مصرف کرده یا مصرف نکرده، داشته باشد، هرچه هست حرف هایش خیلی کهنه و بدبو و مزه تلخ دورویی و دو به هم زنی می دهد و یا خیلی دلش می خواهد به چاق و لاغری دیگران پیله کند و سؤال غلط بپرسد " خیلی چاق شدی، خبریه؟ نکنه حامله ای " و یا "خیلی لاغر کردی یه آزمایش برو یه وقت مرض ناجور نگرفته باشی".

خاله زنک اگر عروس باشد مادرشوهر را می چزاند و اگر مادر شوهر باشد رحمش به عروس اندک است و یا هیچ فرق ندارد با خواهرشوهر و شوهرخواهر و یا خواهرِ شوهرِ خواهرِ شوهرش هم کار دارد. خاله زنک اگر مرد باشد به باجناقش می خواهد سور ده تایی بزند. اگر باجناق وضعش خوب باشد حتماً از نگاه او درآمدش حرف دارد و اگر درآمدش کمتر از او باشد این باجناق عرضه ندارد. اگر با او هم تراز باشد که گفتن از او وقت کُشی است، اگر باجناق بخندد ریگ به کفش دارد و اگر اخم کند به جای همدلی باید به فکر اثرات روحی این اخم ها بر فرزندمان باشیم و رابطه با او را کم و یا قطع کنیم.

خاله زنک یا در پستو و خرافاتی است و تمام خرافه کاری ها را برای ماشین ژیان یا رنو و یا مازراتی پسرش یا داماد تازه به دوران رسیده اش فوت می کند ولی اعتقادی به بیمه ندارد و فقط و فقط بیمه خرافات را قبول دارد و یا چنان نمایشی و عروسکی لباس می پوشد وتیپ میزند و چنان توی خیابان راه می رود که توریست های بیچاره به اشتباه می افتند و تصور می کنند در ایران شوی لباس خیابانی داریم!

آقای خاله زنک دیگر حرف نمی آورد و ببرد بلکه او هم یاد گرفته که مثل خانم خاله زنک خودش یا یک "جی پی اس" به

ماشین یا گوشی ببندد و یا یک "رکوردر"  بسیار قوی را خدای نخواسته در خانه (زیر تخت و مبل) و یا در ماشین زیر صندلی

بگذارد تا بفهمد که همسر نازنینش در غیاب او با این و آن چه گفته و چه شنیده و اگر آتویی به دست آورد، اگر مرد است به نامردی مهریه را صفر کند و اگر زن است و این اسرار را فهمیده و مچ را گرفته، یا باید دو دانگ خانه به اسمش شود و یا حق طلاق و سفر به خارج از کشور و حضانت بچه بگیرد و حتماً باید ماشین هم به اسمش باشد که به همسرش اقلاً نشان بدهد که حاضراست تاوان بدهد.

خاله زنک سیاست باز هم به نظر می رسد و خبرچین است. در فضای مجازی هم می خواهد یکه تاز خبررسانی باشد هنوز عکس و خبر در نیامده بدون آنکه به صحت و سقم، درستی یا نادرستی خبر مطمئن باشد فوری "کپی " ، "پیست" و یا «فوروارد » را در تلگرام می زند و تا بیایی و به او بگویی آقا یا خانم خبر اشتباه بوده، تأیید نشده، فتوشاپ بوده، با گفتن "چشمشان کور"، "حقشان همین است" با آبروی مردم به راحتی بازی میکند.

خبرچین است، گاه کلاغ ها هم باید روی دست او خاک بریزند چون یک کلاغ چهل کلاغ نمی کند بلکه یک «لایک » هزار «لایک » می کند. او عاشق لایک کردن و لایک شدن است. خاله زنک اهل مطالعه نیست ولی مجله و کتاب را فوری ورق میزند و ورانداز میکند، عکس مجله ها را می بیند و به مدل لباس هنرمندان و آگهی های رستوران ها و حراج ها بیشتر توجه دارد و عکس ادیسون را با پرفسور حسابی اشتباه می گیرد. کتاب را هم همیشه جاگیر میداند و البته این روزها کم نمی آورد و میگوید توی گوشی اش کتاب زیاد دارد و میخواند و یا کتاب صوتی گوش می دهد ولی وقتی از او میخواهی کتابی به شما بدهد می گردد و کتاب های نخوانده زیادی را از این طرف و آن طرف برایت می فرستد تا کم نیاورد. البته مدل گوشی خاله زنک هم مهم است که چیست و اگر مدل بالا و گران قیمت باشد به رخت می کشد و غالباً گوشی اش را جایی می گذارد که بیشتر در معرض دید شما باشد تا خود او و گاهی هم آن را جا می گذارد تا شما یا خودش دنبالش بگردید و مورد توجه قرار بگیرد و اگر گوشی اش مدل پایین باشد چرخی به خودش می دهد که اصلاً چیز مهمی نیست و می گوید که نه وقت دارد گوشی اش را عوض کند و نه حوصله! ولی رد ذهن او را دنبال کنی شب در خانه مشغول دعوا با همسرش شده که آبرویم با این گوشی رفته و اگر مجرد باشد حتی دنبال گرفتن وام با سود 27 درصد است تا گوشی خودش را عوض کند.

راستی اصلاً خاله زنک خودش گوشی است، دهن بین است. نظر دیگران خیلی برایش مهم است یا می خواهد تایید شود یا می خواهد برتر باشد. می خواهد به دیگران فخر بفروشد و یا دائم در حال حالی به حالی شدن است، انگار لب مرز است. خاله زنک اگر به فکر اصلاح خودش نباشد ممکن است از این مرز نمایشی و این خود خواهی و یا حالی به حالی شدن جلوتر هم برود و از آزار دیگران لذت ببرد. خاله زنک در انتها حسادت هایش هم خودش را می سوزاند و هم به دیگران آسیب می رساند. خشم هایش هم جسم و روان خودش را می خلد و هم جسم و روان دیگران را تهدید می کند. خاله زنک سطحی نگر است ولی به عمق وجود خودش و خانواده اش و جامعه اش آسیب می رساند. خاله زنک بودن نماد یک فرهنگ ضد ارزشی است.

ادامه مطلب
طوفانی به نام خیانت
سه شنبه, 09 شهریور 1395 06:48 230 نظرات

 

امروز بحث در مورد خیانت همسران موضوعی پوشیده نیست. شاید ده سال پیش هرگز راجع به چنین مقوله ای مقاله ای نمی نوشتم ولی مراجعین روزانه و هفتگی و فراگیری بحث در مورد خیانت و ورود آینه بلندبالای شبکه های اجتماعی و دنیای مجازی ضرورت توجهی هرچند اجمالی را به این آسیب در فرد و خانواده و اجتماع مجاز می کند.

دکتر احمد پدرام: زنی روبروی من می نشیند و می گوید: دیگر به چه امیدی زندگی کنم، همسرم به من خیانت کرده است با یک زن رابطه دارد. مردی تنها یا با همسرش می آید و اظهار می دارد که متوجه رابطه خانمش با مردی شده است. اگر بیست سال قبل بود، من به عنوان یک روانشناس بالینی فرضیه سازی اولم این بود که بدبینی و بی اعتمادی در این موضوع وجود دارد ولی امروز خواسته و ناخواسته ذهنم به سمت فرضیه دوم می رود و می پرسم موضوع چیست و شرح بسیاری از این موضوعات برعکس دو دهه قبل به نفع خیانت است. چرا؟

منابع بیشماری در ادبیات روانشناسی بالینی وجود دارد که علل خیانت در زن و مرد را بررسی می کنند. احتمال خیانت در مردان بیشتر از زنان است. سن آن از 20 سالگی تا 50 سالگی است و علل آن هم فردی و هم زناشویی است. دروغگویی، تنوع طلبی، احساس ناامنی، ضعف و نارسایی دوطرفه در روابط زناشویی، ناپختگی شخصیتی، آسیبهای جسمی و روانی شدید در دوران کودکی و نوجوانی و امروزِ فرد، انتظارات بیجا از خود یا همسر، فرسودگی و خستگی، سردرگمی در مورد معنا و واقعیت عشق، اعتیاد، بیماری همسر و پا به فرار بودن و میل به جدایی از عواملی است که می تواند باعث خیانت در مردان شود.

در زنان نیز بعضی از عوامل فوق به علاوه فقر فرهنگی و اقتصادی وجود دارد و در هر دوی زن و مرد، اشکال اساسی در هوش یا رشد معنوی( دین و اخلاق )، رشد عاطفی و رشد اجتماعی زمینه ساز خروج از دایره عفت و تعهد است. بعضی خیانت ها ممکن است شکل قانونی به خود بگیرند ولی در عرف و اخلاق، خیانت به معنی عدم پایبندی به قرار بین زن و مردی است که با هم پیمان زناشویی بسته اند و مرد شرعی یا قانونی و یا بدون رعایت آن دو اقدام به ایجاد رابطه ای دیگر نموده و یا زن پا از این تعهد بیرون گذاشته است.

خیانت معنایی نسبی دارد. 50 سال قبل، از ارسال یک نامه یا یک پیام توسط پست و تلفن و حتی یک پیام رسان تا ایجاد رابطه ای جنسی خیانت محسوب می شد و البته 1000 سال قبل نیز خیانت همین معنی را داشته و امروز نیز از ارسال یک پیام و پیامک در دنیای اینترنتی و شبکه های اجتماعی یا یک قرار ملاقات و یا ایجاد یک خلوت خصوصی و زدن حرفهایی که از دایره تعهد زناشویی خارج و از آن منظر مردود است ممکن است آغاز انحراف از تعهد زناشویی باشد تا رابطه ای که جدی ترباشد.

ضعف در خویشتنداری، ضعف در ابراز وجود، توجیه ارتبا طها، ضعف در مکالمه های صحیح و فرو رفتن در روابط عاطفی غیرمجاز که ناشی از عدم شناخت عواطف خود و مدیریت آن و یا ضعف در شناخت عواطف دیگران است، می تواند موجب افکار و احساس و رفتاری خودآیند شوند که مرد یا زن دریابند که به دنبال یک رابطه یا گفت و شنود تصادفی کم کم به شخصی نزدیک شده و حرف ها از مرزها گذشته و احساس ها و رفتارها کار را به انحراف از جاده تعهد کشانده است.

آنچه باید برای پیشگیری بدانیم، در مجموع همان بلوغ عاطفی و اجتماعی و معنوی است. که امروزه روانشناسان به اهمیت رشد آن در جریان زندگی قبل از ازدواج تأکید داشته و در مشاوره های قبل از ازدواج به ارزیابی آن می پردازند. بعضی از مشاغل تعاملات بین فردی زیادی را ایجاد می کند که ارتباط با جنس مخالف را در پی دارند. رشد و پختگی شخصیت که شامل همان شاخه های هیجانی و اجتماعی و معنوی و در مجموع خردمندی است می تواند فرد را در مرز عفاف و رعایت اخلاق، محکم نگه دارد. بعضی از مشاغل تنهایی را می طلبد و برخی افراد برای پر کردن تنهایی ها دست به کاری می زنند که ممکن است کنجکاوی در زمینه ایجاد ارتباط ( به هر قیمتی و با هرکسی باشد ) برای پر کردن همان تنهایی ها کار را به ارتباطی خارج از قلمرو زناشویی بکشاند. بعضی متجدد و تنوع طلب هستند و داشتن معشوق و معشوقه یا عاشق را نشان رشد فردی و فرهنگی می دانند و خود را به روز می دانند. بعضی نیز اوقات فراغت خود را به جای سیر در درون خود و خانواده و فرزند به گشت و پرسه در دنیای واقعی یا مجازی اختصاص داده و به این وادی وارد می شوند.

یک روی سکه سئوالی دل آزار و گزنده از جانب زنی ا ست که روبه روی روانشناس (یا حتی قاضی) می نشیند و می گوید از همسر من بپرسید که من چه کمبودی داشتم؟ من در چه چیز ضعیف عمل کرده ام؟ یا شوهرم در زندگی زناشویی چه کم داشته؟ گاهی علت ها را می توان تا حدودی به همین زنان نسبت داد. کم توجهی به روابط زناشویی، نرسیدن به خود و همسر، نرسیدن به وضع ظاهری خود، عدم بیان احساس و محبت، شرم و حیای نابه جا، انفعالی عمل کردن، آموزه های غلط یا نداشتن دانش و هنر روابط زناشویی و یا ترس های برآمده از همان کودکی و آموزه ها می تواند مؤثر باشد. گاه طنازی جای خود را به غرور و دوری داده است و گاه رفتار مردانه تبدیل به رفتار سلطه گرانه شده و بر رابطه جنسی اثر گذاشته است. گاه فرق عشق ورزی را با عشق بازی نمی دانیم و گاه و بیگاه توجه به تفاوت ها نداریم یا اصلا تفاوت ها را نمیدانیم و نتوانسته ایم رابطه های عاطفی و جنسی و نیازهای جسمی و روانی خود را با هم همساز کنیم. گاه یکی داغ است و یکی سرد و گهگاه یکی خام است و یکی پخته. هرچه هست، خیانت رفتاری بیمارگونه و راه حلی غلط برای هر مشکلی است که در همسرمان میبینیم یا ضعفی است که در خود احساس میکنیم. حالا آنها که مورد خیانت قرار گرفته اند یا خیانت کرده اند چه باید کنند؟ به نظر می رسد که با وجود سنگین بودن و غیرقابل جبران بودن خیانت و شاید مادام العمر بودن اثرات آن بر بعضی افراد، بعد از خیانت باید شخصی که همسرش به او خیانت کرده است بتواند با خودداری در گرفتن تصمیم عجولانه به بررسی منطقی ماجرا و درک علل آن بپردازد و با توجه به علل و یافتن نقش احتمالی خود در بروز خیانت به چاره اندیشی بپردازد. درک شرایط طرف مقابل و همان علل ذکر شده می تواند امیدواری یا ناامیدی را در ادامه زندگی ترسیم کند و با لیست کردن مزایا و معایب ادامه زندگی مشترک به تصمیم گیری برای ادامه آن یا جدایی و یا هر تصمیم دیگری بپردازد. حرف در مورد خیانت و علل آن بسیار است. شیوه های درمان آن نیز متنوع و به شخصیت و نگرش فرد آسیب دیده بستگی دارد ولی نگارنده معتقد است که به هر حال بررسی علل خیانت و یافتن راهکارهایی جهت کنترل بحران و برون رفت از آن مشاوره روانشناختی را ضروری می سازد. حرف آخر حرف اول و روز است. امروز استفاده از شبکه های مجازی و دیدن بعضی سریا لهای ماهواره ای چنان ظریف در کاهش اخلاق و خویشتنداری مؤثر افتاده است که علاوه بر هر آنچه گفته شد، این هشدار را نیز جدی می سازد که خوگیری با بعضی هنجارشکنی ها می تواند به تدریج موجب افت اخلاق در بیننده سریال یا این استفاده کننده شبکه اجتماعی شود. دیگر عوامل نیز در جای خود و به قوت خود باقی است.

از آنجا که یکی از اصلی ترین علل طلاق، خیانت است، باید عوارض آن را جدی گرفت. ایجاد فشار روانی و شوک، سردرگمی، خشم، کاهش اعتماد به نفس، کاهش میل جنسی و شور زندگی و ایجاد افسردگی و اضطراب و افکار و اقدام به خودکشی و یا دیگرکشی در خیانت های کوتاه مدت و بلند مدت اهمیت مراقبت از خود و مراقبت از زندگی زناشویی را جدی می سازد. چه همسراز خیانت آگاه باشد و چه نباشد و چه خیانت کوتاه مدت باشد و چه بلند مدت، باز هم فرد خیانتگر از خود بپرسد که آیا راهی که برگزیده است، راه حل درستی در زندگی اش بوده است یا خیر.

اگر مورد خیانت واقع شده اید لطفا برای تصمیم گیری و قضاوت بهتر به نکات زیر توجه کنید. از آنجا که فرآیند ترمیم زخم خیانت فرآیندی دشوار و دردناک است سعی کنید که واکنش سریع و هیجانی خود را کنترل کنید. فرد آسیب دیده باید مراقب باشد که موضوع را به عنوان راز نگه دارد، چون اگر بعدا بتواند به هر دلیل یا دلایلی ادامه زندگی با همسر خود را بپذیرد، یکی از منابع فشار روانی جدی همان افرادی هستند که موضوع به آنها گفته شده است. در چنین شرایطی بهترین کسی که می توان به او اعتماد کرد یک روانشناس بالینی باتجربه است. تا دلایل کافی و وافی برای خیانت وجود ندارد آن را باور نکنید. فرد آسیب دیده بهتر است به دنبال معشوق و معشوقه ای که با همسرش رابطه داشته است نباشد. کشف و دیدار با این افراد به جزافزودن به شدت ناراحتی و ایجاد حسرت بیشتر گره ای از کار باز نخواهد کرد و موجب احساس خشم و حقارت بیشتری در فرد آسیب دیده می شود.

فرد آسیب دیده باید با احساس خشم و ترس و لذت و اضطراب و اندوه و افسردگی به عنوان احساساتی طبیعی برخورد نموده و پذیرای آن باشد. نوشتن احساسات و افکار و حدس و گمان میتواند موجب عقده گشایی و کاهش خشم و ترس و تنش وا حساسات ناخوشایند دیگر شود. به دنبال جزئیات بودن و سئوال کردن از کجا و چگونه و چه وقت، باعث سرایت احساس انزجار در زوایای مختلف زندگی شده و راه را بر اصلاح و درمان تنگ می کند..جویای علت شدن و وسواس گونه برخورد کردن، فرد خیانت کرده را به توجیه و دلیل تراشی بیشتر سوق داده و می تواند موجب دروغگویی و تهمت زدن او به فرد آسیب دیده شود.

پل طلایی عقب نشینی را برای فرد خیانت کار خراب نکنید. اجازه دهید او هم فرصتی برای تنبیه و توبه داشته باشد.فراموش نکنید دلیل خیانت هم می تواند به فرد آسیب دیده مربوط باشد و هم می تواند ناشی از تاریخچه رشد روانی، جنسی فرد خیانت کرده، باشد. اما فرد خیانت کرده و نقض کننده تعهد زناشویی چه وظایفی میتواند داشته باشد.

اولین وظیفه و کار لازم برای بازگشت به زندگی متعهدانه قطع ارتباط با شخص سوم است. پذیرش اشتباه و لغزش و اقدام شجاعانه و متواضعانه به عذرخواهی حداقل کاری است که فرد آسیب رسان یا خیانت کرده باید به آن بپردازد. فرد خیانت کرده باید صادقانه عمل کند و براساس توصیه دینی " نجات در راستگویی است " با حقیقت و صادقانه مشکل به وجود آمده را بپذیرد. نپرداختن به جزئیات و توضیح ندادن همها مور به وجود آمده که موجب تعمیم مبالغه آمیز و فاجعه سازی برای فرد آسیب دیده می شود، توصیه ای است که توسط روانشناس به فرد خطاکار داده میشود.فرد آسیب رسان باید بپذیرد که با مشکلی که برای همسرش ایجاد کرده است روزها و ما هها طول می کشد تا این زخم التیام یابد و درد آن کاسته شود. انتظار تمام پنداشتن موضوع و توقع عادی شدن روابط همسر با خود انتظاری خودخواهانه و دور از واقعیت است.

فرد خطا کرده لازم است علاوه بر جرأت ابزار عذرخواهی و ندامت، در عمل پشیمانی خود را نشان داده و شکها و بی اعتمادیهای همسرش را بپذیرد و زمینه های اعتماد دوباره را برای او فراهم کند. ایجاد دسترسی به تلفن و پیام ها وشبکه اجتماعی می تواند به فرد آسیب دیده به پایان رسیدن خطا و کاهش احتمال آن را نوید دهد. داشتن گوشی های پنهانی وا رتباط های مشکوک موجب افزایش بی اعتمادی و شک و آسیب دوباره به فرد آسیب دیده است. صبوری و نشان دادن بردباری و اطمینان دهی به فرد آسیب دیده و از طرفی جدی گرفتن درمان خود و کمک تخصصی به همسر آسیب دیده یک جریان موازی است.

به هر حال لغزش و بی وفایی و تعهدشکنی و خیانت همگی نشان از ضعف های انسان در رعایت فضیلت انسانی و کرامت او دارد. اگرچه تحقیقات بعضی دانشمندان احتمال ارتباط با غیر همسر را براساس آزمایشات انجام شده بر روی حیوانات تایید کرده است ولی کرامت و فضیلت انسانی نیز موجب بذل عنوان اشرف مخلوقات بر او شده است.

ادامه مطلب